asymmetrically

base info - اطلاعات اولیه

asymmetrically - به صورت نامتقارن

adverb - قید

/ˌeɪsɪˈmetrɪkli/

UK :

/ˌeɪsɪˈmetrɪkli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [asymmetrically] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The high window is asymmetrically placed.


    پنجره بالا به صورت نامتقارن قرار گرفته است.

  • Her hair is cut asymmetrically so it hangs longer on the right side of her face.


    موهای او به صورت نامتقارن کوتاه شده است بنابراین در سمت راست صورتش بلندتر آویزان می شود.

  • Chairs were arranged asymmetrically in rows to each side of an off-centre aisle.


    صندلی ها به صورت نامتقارن در ردیف هایی در هر طرف یک راهرو خارج از مرکز چیده شده بودند.

synonyms - مترادف
  • irregularly


    به طور نامنظم

  • lopsidedly


    به صورت کج

  • askew


    کج

  • aslant


    کج کردن

  • unevenly


    به طور غیریکنواخت

  • skewedly


    نامتعادل

  • unbalancedly


    نامتقارن

  • crookedly


    غیر مستقیم

  • unsymmetrically


    با وقاحت

  • slantingly


    پیچ خورده

  • obliquely


    به صورت نامتناسب

  • cockeyedly


    فهرست بندی

  • twistedly


    به طرز عجیبی

  • disproportionately


    شیب دار

  • listingly


    دیوانه وار

  • wonkily


    به طور نابرابر

  • slopingly


    چوله

  • crazily


    منحنی

  • unequally


    غیر متقارن

  • skewly


    شیب

  • curvedly


    به طور نامتناسب

  • nonsymmetrically


    در یک شیب

  • atilt


    به صورت پیچشی

  • aslope


    بد شکل

  • disproportionally


    غیر عادی

  • at a slant


    پرخاشگر

  • twistingly


    یک طرفه

  • misshapenly


  • abnormally


  • wrily


  • one-sidedly


antonyms - متضاد
  • symmetrically


    به صورت متقارن


  • سر راست

  • evenly


    به طور مساوی

  • squarely


    مستقیما


  • مرحله

  • symmetrical


    متقارن


  • درست است، واقعی

  • aligned


    هم راستا


  • درست


  • در صف

لغت پیشنهادی

besmirched

لغت پیشنهادی

bronzer

لغت پیشنهادی

dentists