ambiguously

base info - اطلاعات اولیه

ambiguously - به طور مبهم

adverb - قید

/æmˈbɪɡjuəsli/

UK :

/æmˈbɪɡjuəsli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ambiguously] در گوگل
description - توضیح
  • in a way that has or expresses more than one meaning


    به نحوی که بیش از یک معنا داشته باشد یا بیانگر آن باشد

example - مثال
  • an ambiguously worded agreement


    یک توافق نامه مبهم

  • Some questions were badly or ambiguously worded.


    برخی سوالات بد یا مبهم بیان شده بودند.

  • The novel ends ambiguously, so I'm not sure what happened.


    رمان به طور مبهم به پایان می رسد، بنابراین من مطمئن نیستم چه اتفاقی افتاده است.

synonyms - مترادف
  • vaguely


    به طور مبهم

  • loosely


    آزادانه


  • بطور کلی

  • imprecisely


    به طور غیر دقیق

  • inexplicitly


    به طور غیر واضح

  • indeterminately


    به طور نامعین

  • inexactly


    تقریبا


  • به طرز مشکوکی

  • dubiously


    به طور ناقص

  • imperfectly


    به طور نامحدود

  • indefinitely


    به طور نامشخص

  • indistinctly


    غیر اختصاصی

  • nonspecifically


    سرتاسر

  • superficially


    به طور ناکافی

  • inadequately


    به طور نامطمئن

  • uncertainly


    نامطمئن

  • unsurely


    به صورت کلی


  • به طور معمایی

  • enigmatically


    به صورت چند سمی

  • polysemically


    چند معنایی

  • polysemantically


    نامشخص

  • polysemously


    رمزآلود

  • unclearly


    گیج کننده

  • obscurely


    به طرز گیج کننده ای

  • cryptically


    با شک

  • equivocally


    به طور نامفهوم

  • confusingly


    به طور متناقض

  • puzzlingly


  • doubtfully


  • unintelligibly


  • paradoxically


antonyms - متضاد
  • coherently


    به طور منسجم


  • به وضوح

  • unambiguously


    بدون ابهام

  • unequivocally


    به طور مشخص


  • بدون شک

  • unquestionably


    به طور شفاف

  • lucidly


    قابل درک

  • understandably


    به طور آشکار

  • perspicuously


    به طور مفصل


  • به طور یکجانبه

  • transpicuously


    به صراحت

  • articulately


    به طور قابل درک

  • univocally


    به طور مستقیم

  • explicitly


    آگاهانه

  • intelligibly


    بدون عارضه

  • straightforwardly


    قابل تشخیص

  • apprehensibly


    ظاهرا

  • knowably


    دقیقا

  • uncomplicatedly


    بدون تردید

  • comprehensibly


    مسلما

  • discernably


    از قرار معلوم، مشخصا


  • تایید شده است


  • plainly


  • unmistakably



  • doubtlessly


  • evidently



  • confirmedly


  • undoubtfully


لغت پیشنهادی

battalion

لغت پیشنهادی

dubious

لغت پیشنهادی

budgetary