assaulted

base info - اطلاعات اولیه

assaulted - مورد حمله قرار گرفته است

N/A - N/A

əˈsɑːlt

UK :

əˈsɒlt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [assaulted] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • A woman and a man have been convicted of assaulting a police officer.


    یک زن و یک مرد به اتهام تعرض به افسر پلیس محکوم شدند.

  • He had attempted to sexually assault the woman.


    او اقدام به تجاوز جنسی به این زن کرده بود.

synonyms - مترادف

  • ضرب و شتم

  • beaten


    مورد ضرب و شتم

  • knocked


    زد

  • punched


    مشت زد

  • slapped


    سیلی زده

  • battered


    کتک خورده

  • smacked


    ضربه خورده

  • thumped


    ضربه زد

  • bashed


    کوبیده شده

  • belted


    کمربند بسته شده

  • cuffed


    دستبند

  • hit


    اصابت

  • hat


    کلاه

  • hitten


    پوشیده شده

  • clouted


    تزئین شده

  • decked


    جوراب زده

  • socked


    swatted

  • swatted


    ضربه خورد

  • whacked


    بریده شده

  • banged


    کلیپ

  • clipped


    کتک خورد

  • clipt


    کوبیده شد

  • spanked


    ریخته شد

  • thrashed


    دیوار زده

  • thwacked


    چوبه دار

  • wallopped


    چانه دار

  • walloped


    ضربه زدن

  • caned


    پرتاب شد

  • chinned


  • clobbered


  • pelted


antonyms - متضاد
  • helped


    کمک کرد

  • aided


    پشتیبانی

  • assisted


    تشویق شده است

  • supported


    بیشتر شد

  • abetted


    دست دراز کرد

  • furthered


    تکیه زده

  • lent a hand


    راحت شد

  • propped


    خدمت کرده است

  • relieved


    ایستاد

  • served


    تایید کرد

  • stood by


    حمایت کرد

  • upheld


    به هم خورده

  • advocated


    شفاعت کرد

  • bucked up


    تحت حمایت ایالات متحده

  • helped out


    پف کرده

  • interceded


    دور تجمع کردند

  • patronizedUS


    ریشه برای

  • puffed


    دیدم

  • rallied round


    گیر کرده برای

  • rooted for


    برای

  • saw through


    تمایل داشت

  • stuck up for


    جای داده شده است

  • stumped for


    بالیهو

  • tended


    دوست شد

  • accommodated


    مراقبت برای

  • ballyhooed


    تشویق کرد

  • befriended


    جسور شده

  • cared for


    تشویق شد

  • cheered


  • emboldened


  • encouraged


لغت پیشنهادی

everybody

لغت پیشنهادی

prefaced

لغت پیشنهادی

arrival