-baiting

base info - اطلاعات اولیه

-baiting - - طعمه گذاری

N/A - N/A

-beɪ.t̬ɪŋ

UK :

-beɪ.tɪŋ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [-baiting] در گوگل
description - توضیح
  • used to form nouns and adjectives that describe the act of intentionally trying to make a particular person or group of people angry by saying things to annoy, offend, or criticize them


    برای تشکیل اسم ها و صفت هایی استفاده می شود که تلاش عمدی برای عصبانی کردن یک فرد یا گروه خاصی از افراد با گفتن چیزهایی برای آزار، توهین یا انتقاد از آنها است.

example - مثال
  • a celebrity-baiting newspaper columnist


    ستون نویس روزنامه معروف طعمه

  • The comedian liked to indulge in a bit of media-baiting.


    این کمدین دوست داشت کمی طعمه رسانه ای شود.

synonyms - مترادف

  • هیجان انگیز

  • provoking


    تحریک کننده

  • inciting


    ریلینگ

  • riling


    به هم زدن

  • stirring up


    برانگیختن

  • fomenting


    پرشور

  • impassioning


    ملتهب

  • inflaming


    تجمع

  • rallying


    غلتیدن

  • roiling


    هم زدن

  • rousing


    محرک

  • stirring


    تشدید کننده

  • triggering


    متحرک سازی

  • aggravating


    برق انداختن

  • agitating


    شلیک کردن

  • animating


    سرزنش کردن

  • electrifying


    الهام بخش

  • firing up


    مشتاق

  • goading


    گالوانیزه کردن ایالات متحده

  • inspiring


    بخور دادن

  • instigating


    عصبانی

  • arousing


    بتونه کاری

  • enthusing


    شلاق زدن

  • galvanizingUS


    شارژ کردن

  • incensing


  • irking


  • priming


  • ruffling


  • stimulating


  • whipping up


  • charging


antonyms - متضاد
  • calming


    فرو نشاندن

  • composing


    آهنگسازی

  • consoling


    دلداری دادن

  • placating


    آرامش بخش

  • reassuring


    اطمینان بخش

  • soothing


    خنک کننده

  • cooling


    آرام بخش

  • pacifying


    ساکت کننده

  • quieting


    حل و فصل

  • relaxing


    حاوی

  • sedating


    لولینگ

  • settling


    تعدیل کردن

  • containing


    سرکوب کردن

  • lulling


    تثبیت ایالات متحده

  • moderating


    ثابت

  • quelling


    خفه کننده

  • stabilizingUS


    رام کردن

  • steadying


    آرامش بخش ایالات متحده

  • stifling


    tranquillisingUK

  • subduing


    tranquillizingUK

  • tranquilizingUS


    مماشات کننده

  • tranquillisingUK


    آرام شدن

  • tranquillizingUK


    نرم کننده

  • appeasing


    ساکت شدن

  • cooling off


    حل کردن

  • mollifying


    صاف کردن

  • quietening down


    ثبات بریتانیا

  • quieting down


  • settling down


  • smoothing over


  • stabilisingUK


لغت پیشنهادی

desolate

لغت پیشنهادی

bricks

لغت پیشنهادی

screw