unsophisticated
unsophisticated - غیر پیچیده
adjective - صفت
UK :
US :
نداشتن دانش یا تجربه زیادی از چیزهای مدرن و مد روز
unsophisticated tools, methods, or processes are simple and do not have all the features of more modern ones
ابزارها، روشها یا فرآیندهای پیچیده ساده هستند و همه ویژگیهای مدرنتر را ندارند
not complicated or not showing a good understanding of culture and fashion; not sophisticated
پیچیده نیست، یا درک خوبی از فرهنگ و مد نشان نمی دهد. پیچیده نیست
not complicated not educated, or without a good understanding of culture
نه پیچیده، نه تحصیل کرده یا بدون درک خوب از فرهنگ
Certainly there are commercially available recognition units which can be plugged into home computers but they are very unsophisticated.
مطمئناً واحدهای تشخیص تجاری موجود هستند که می توانند به رایانه های خانگی متصل شوند، اما آنها بسیار ساده هستند.
Bangalore became a software center very recently and so far most of what is done there is relatively unsophisticated.
بنگلور اخیراً به یک مرکز نرمافزار تبدیل شده است و تا کنون بیشتر کارهایی که در آنجا انجام میشود نسبتاً پیچیده نیستند.
It may look unsophisticated compared to modern high-tech cameras, but it produces fantastic pictures.
ممکن است در مقایسه با دوربین های مدرن با تکنولوژی پیشرفته، ساده به نظر برسد، اما تصاویر خارق العاده ای تولید می کند.
هنگامی که او به شهر رسید، فقط یک دختر روستایی ساده بود.
امروزه سرمایهگذاران غیرمعمول زیادی در بازار وجود دارند.
They still use some relatively unsophisticated machinery.
آنها هنوز از برخی ماشین آلات نسبتاً ساده استفاده می کنند.
خود فیلم را نباید صرفاً به این دلیل که از مواد نامرغوب استفاده میکند، نوشت.
با این حال، افراد غیرمعمول نباید اجازه دهند فشار همسالان آنها را به سمت مد سوق دهد.
ممکن است این یک سیستم بسیار پیچیده باشد، اما بیش از پنجاه سال است که به خوبی کار کرده است.
This unsophisticated system will probably work very well if there are not too many large mailings over the year.
این سیستم غیر پیچیده احتمالاً بسیار خوب کار خواهد کرد اگر تعداد پستهای بزرگ در طول سال زیاد نباشد.
In comparison with modern methods, it seems an incredibly slow and unsophisticated way of making cars.
در مقایسه با روشهای مدرن، به نظر میرسد که این یک روش فوقالعاده کند و غیر پیچیده برای ساخت خودرو است.
زمانی که با برادرم و دوستان دانشگاهی اش بودم، احساس نادانی و نادانی می کردم.
naive
آدم ساده
unworldly
غیردنیایی
بی گناه
ingenuous
اشرافزاده
ساده
childlike
کودکانه
سبز
inexperienced
بی تجربه
artless
بی هنر
guileless
بی تزویر
unaffected
بی تاثیر
callow
صدا زدن
طبیعی
ignorant
نادان
immature
نابالغ
unrefined
تصفیه نشده
aw-shucks
aw-shucks
dewy
شبنم دار
dewy-eyed
چشم شبنم دار
down-to-earth
سر به زمین
gauche
گچ
فروتن
naif
ساده لوح
primitive
اولیه
simpleminded
ساده اندیش
unassuming
بی ادعا
uncritical
غیر انتقادی
unknowing
نادانستن
unpolished
صیقلی نشده
unpretentious
بی تکلف
unsuspecting
بی گمان
پیچیده
worldly
دنیوی
cosmopolitan
جهان شهری
experienced
با تجربه
knowing
دانستن
worldly-wise
پیشرفته
با فرهنگ
cultured
فریبنده
deceitful
متقلب
dishonest
تصفیه شده
refined
طبقه بالا
upper-class
آگاه
knowledgeable
روشن شده
enlightened
شهری
urbane
چاشنی شده
seasoned
بالغ
mature
کشت شده است
زیرک
cultivated
درخشان
shrewd
غیر استانی
perceptive
بودن در اطراف
astute
هوشمندانه
unprovincial
عاقل
having been around
تحصیل کرده
سخت شده
سیاسی
educated
خیابانی
hardened
schooled
politic
streetwise
