belligerently
belligerently - جنگ طلبانه
adverb - قید
UK :
US :
او با خصومت از خاموش کردن سیگار خودداری کرد.
یک سیاست ملی گرایانه جنگ طلبانه
شاهدان گفتند که او خصمانه عمل نکرده است.
She was belligerently skeptical.
او به شدت مشکوک بود.
آنها با جنگ در نزدیکی مرز نیرو می ساختند.
به نظر می رسید که رهبران هر دو کشور جنگ طلبانه به سمت رویارویی پیش می روند.
truculently
به شدت
aggressively
به صورت تهاجمی
cruelly
بی رحمانه
defiantly
سرکشی
ferociously
به طرز وحشیانه ای
savagely
وحشیانه
rebelliously
نافرمانی
disobediently
ناجوانمردانه
recalcitrantly
به صورت نسوز
refractorily
بطور مسموم
contumaciously
بدون همکاری
uncooperatively
ناآرام
restively
به طور نامنظم
irregularly
منفی
negatively
بی صبرانه
impatiently
به صورت واگرا
divergently
حل نشدنی
intractably
سرکش
unrulily
بدون تبعیت
insubordinately
سرسری
waywardly
به عمد
wilfully
غیرقابل حکومت
ungovernably
برعکس
contrarily
مزاحم
obstreperously
اخمو
frowardly
بالکی
willfully
سرسختانه
balkily
شورشی
obstinately
ناخوشایند
mutinously
untowardly
خوب
respectfully
با احترام
decently
شایسته
considerately
با ملاحظه
منصفانه
kindly
محبت آمیز
benevolently
خیرخواهانه
civilly
مدنی
courteously
مودبانه
graciously
با مهربانی
politely
به طور ارجمند
beneficently
متفکرانه
genially
موافق
thoughtfully
دوستانه
agreeably
خیریه
amicably
صمیمانه
charitably
تزئینی
cordially
مطلوب ایالات متحده
decorously
مطلوب انگلستان
favorablyUS
صادقانه
favourablyUK
با افتخار ایالات متحده
honestly
با افتخار انگلستان
honorablyUS
به خوبی
honourablyUK
به درستی
nicely
عادلانه
به اندازه کافی
righteously
فضلا
amiably
amply
bounteously
bountifully