boasted

base info - اطلاعات اولیه

boasted - افتخار کرد

N/A - N/A

boʊst

UK :

bəʊst

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boasted] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He didn't talk about his exam results in case people thought he was boasting.


    او در مورد نتایج امتحاناتش صحبتی نمی کرد در صورتی که مردم فکر می کردند او به خود می بالد.

  • Parents enjoy boasting about their children's achievements.


    والدین از افتخار کردن در مورد دستاوردهای فرزندان خود لذت می برند.

  • They boasted that they had never lost a single game.


    آنها به خود می بالیدند که هرگز در یک بازی شکست نخورده اند.

  • Ireland boasts beautiful beaches, great restaurants, and friendly locals.


    ایرلند دارای سواحل زیبا، رستوران های عالی و مردم محلی مهربان است.

synonyms - مترادف
  • bragged


    لاف زد

  • crowed


    بانگ


  • خدمه

  • swaggered


    به هم ریخته

  • gloated


    غمگین

  • blustered


    مبهوت

  • vaunted


    افتخار کرد

  • swanked


    غرق شد

  • swank


    سوانک

  • gasconaded


    گازسوز شده

  • grandstanded


    بزرگ شد

  • bulled


    گلوله زده

  • strutted


    بنددار

  • blew


    وزید

  • blown


    دمیده شده

  • flaunted


    خودنمایی کرد

  • vapored


    بخار شده

  • showboated


    قایق های نمایشی

  • skited


    اسکیت زد

  • puffed


    پف کرده

  • exaggerated


    اغراق آمیز

  • aggrandized


    بزرگ شده

  • triumphed


    پیروز شد

  • overstated


    اغراق شده

  • preened


    پیش ساخته شده

  • advertised


    تبلیغ کرد

  • advertized


    پر شده

  • plumed


    نشان داده شد

  • showed off


    به خودش تبریک گفت

  • shown off


  • congratulated oneself


antonyms - متضاد
  • deprecated


    منسوخ

  • belittled


    تحقیر شده

  • disclaimed


    سلب مسئولیت کرد

  • concealed


    پنهان شده است

  • failed


    ناموفق

  • hid


    پنهان کرد

  • hidden


    پوشانده شده

  • covered up


    نکوهش کرد

  • disparaged


    به حداقل رساندن انگلستان

  • denigrated


    US را به حداقل رساند

  • decried


    کاسته

  • minimisedUK


    مستهلک شد

  • minimizedUS


    تحقیر شده است

  • diminished


    رد

  • depreciated


    تخفیف داده شده است

  • derogated


    جدا شد

  • dismissed


    بی اعتبار شده است

  • discounted


    پرشور

  • dissed


    سطل زباله

  • discredited


    مسخره شده

  • vilipended


    کم ارزش شده

  • trashed


    زد

  • derided


    بدنام شده

  • undervalued


    مورد تمسخر قرار گرفت

  • knocked


    مورد انتقاد انگلستان قرار گرفت

  • scorned


    آمریکا را مورد انتقاد قرار داد

  • defamed


  • ridiculed


  • criticisedUK


  • criticizedUS


  • degraded


لغت پیشنهادی

accommodates

لغت پیشنهادی

jet

لغت پیشنهادی

BRAD