bossing
bossing - رئیس کردن
N/A - N/A
UK :
US :
ای کاش دست از سرکردگی بر من بر می داشت.
او از سرپرستی فرزندان کوچکتر لذت می برد.
او بازیکنی است که می داند چگونه بازی ها را هدایت کند.
آلمان نیمه دوم را هدایت کرد.
ordering
مرتب سازی
commanding
فرمان دادن
directing
کارگردانی
domineering
سلطه گر
pushing
هل دادن
browbeating
ابرو کوبیدن
bullying
قلدری
dominating
مسلط
overseeing
نظارت
در حال اجرا
superintending
سرپرستی
bulldozing
بولدوزر کردن
captaining
کاپیتانی
controlling
کنترل کردن
dictating
دیکته کردن
governing
حکومت داری
منتهی شدن
pressurisingUK
فشار بر انگلستان
pressurizingUS
تحت فشار قرار دادن ایالات متحده
quarterbacking
عقب نشینی
railroading
راه آهن
supervising
تاب خوردن
swaying
اداره کردن
administrating
عنوان
heading
مدیریت
managing
حکم می کند
ruling
سر نیزه
spearheading
با تکیه بر
leaning on
صدا زدن لحن
calling the tune
سفارش دادن
giving orders
serving
خدمت کردن
aiding
کمک کردن
assisting
کمک
helping
بهره بردن
benefiting
سود بردن
benefitting
اطاعت کردن
obeying
سرویس دهی
servicing
کمک کننده ایالات متحده
succoringUS
حمایت از انگلستان
succouringUK
رسیدگی به
attending to
بردگی برای
slaving for
کار برای
انجام وظایف برای
performing duties for
انجام خواسته های
توجه به الزامات