beeped

base info - اطلاعات اولیه

beeped - بوق زد

N/A - N/A

biːp

UK :

biːp

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [beeped] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The cab driver beeped (his horn) impatiently at the cyclist.


    راننده تاکسی با بی حوصلگی به دوچرخه سوار بوق زد.

  • I don't like those watches that keep beeping every hour.


    من از آن ساعت هایی که هر ساعت به صدا در می آیند خوشم نمی آید.

synonyms - مترادف
  • beep-beeped


    بوق بوق

  • bleeped


    بلپ کرد

  • honked


    بوق زد

  • hooted


    شلیک کرد

  • parped


    پاره شده

  • peeped


    نگاه کرد

  • pooped


    مدفوع کرد

  • tooted


    پر شده

  • called


    تماس گرفت

  • paged


    صفحه شده

  • summoned


    احضار شده

  • warned


    هشدار داد

  • flashed


    چشمک زد

  • sounded


    به صدا در آمد

  • tracked down


    ردیابی شده

  • tootled


    سرپوشیده

  • blared


    فریاد زد

  • blasted


    منفجر شد

  • sounded the horn


    بوق را به صدا در آورد

  • blew


    وزید

  • blown


    دمیده شده

  • ringed


    حلقه زده

  • trumpeted


    وزوز کرد

  • buzzed


    سوت زد

  • whistled


    صدای بلندی در آورد

  • made a loud sound


    پله

  • blown the horn


    زنگ زد

  • blew the horn


    سونگن

  • rung


  • rang


  • sungen


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

astrological

لغت پیشنهادی

luxury

لغت پیشنهادی

bereft