blether

base info - اطلاعات اولیه

blether - بلدر

verb - فعل

/ˈbleðər/

UK :

/ˈbleðə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blether] در گوگل
description - توضیح
  • to talk about things that are not importantused especially in Scotland


    صحبت کردن در مورد چیزهایی که مهم نیستند - به ویژه در اسکاتلند استفاده می شود

  • →  blather informal


    → غیررسمی ناسزا گفتن

example - مثال
synonyms - مترادف
  • chatter


    پچ پچ کردن

  • prattle


    حرف زدن

  • babble


    غرغر کردن

  • jabber


    جبر

  • natter


    ناتر

  • ramble


    پرسه زدن

  • witter


    زرنگی

  • waffle


    وافل

  • twitter


    توییتر

  • rabbit


    خرگوش

  • go on


    ادامه دادن

  • rattle on


    جغجغه کردن

  • talk rubbish


    حرف مفت بزن

  • blather


    ناله

  • prate


    تمرین

  • gabble


    گاب

  • gab


    چت کردن

  • chat


    قایق

  • yak


    گاز

  • gas


    فک

  • jaw


    غوغا کردن


  • چانتر

  • twaddle


    یاتر

  • chunter


    فضولی کردن

  • yatter


    ساختن

  • blab


    صحبت

  • maunder


    کلاک


  • غلغله کردن

  • clack


    شایعات

  • cackle


  • gossip


antonyms - متضاد

  • احساس، مفهوم


  • حقیقت


  • واقعیت


  • دلیل

  • seriousness


    جدیت


  • خرد


  • وضوح

  • clarity


    قابل فهم بودن

  • intelligibility


    قضاوت انگلستان

  • judgementUK


    قضاوت ایالات متحده

  • judgmentUS


    اموال

  • possessions


    درك كردن


  • حس مشترک


  • ویژگی


  • حساسیت

  • sensibility


    دارایی های

  • assets


    توسعه


  • ساختمان


  • رشد


  • استماع

  • listening


    شواهد و مدارک


  • اثبات


  • ساکت


  • سکوت


لغت پیشنهادی

evenly

لغت پیشنهادی

warrants

لغت پیشنهادی

annal