bypassed
bypassed - دور زد
N/A - N/A
UK :
US :
جاده ای را در پیش گرفتیم که شهر را دور می زد.
خط لوله نفت منطقه حفاظت شده بیابان را دور می زند.
آنها کمیته را دور زدند و مستقیماً به سمت مدیریت ارشد رفتند.
helped
کمک کرد
avoided
اجتناب کرد
refrained from
خودداری کرد
stopped
متوقف شد
averted
جلوگیری کرد
dodged
طفره رفت
evaded
دور زد
prevented
کنترل می شود
abstained
منحرف شده است
abstained from
منصرف شد
circumvented
اردک زده
controlled
فرار کرد
deflected
کنار گذاشتن
desisted
گذشت
diverted
مانع شده است
ducked
مقاومت کرد
eluded
مهار شده از
escaped
از
forbore
شانه خورد
got around
تکان داد
passed up
منقبض شد از
precluded
کنار زد
resisted
پرش کرد
restrained from
از آن گذشت
shied from
shirked
shook off
shrank from
sidestepped
skipped
indulged
افراط کرد
allowed
مجاز
gave in
تسلیم شد
gratified
خرسند
yielded
لذت برد
enjoyed
سیر شده
satiated
در
basked in
نوازش کرد
coddled
افسار داد
gave rein to
humoredUS
humoredUS
mollycoddled
mollycoddled
راضی
satisfied
شرکت کردم
took part
تحت درمان
treated
غرق در
wallowed in
رفت
went along
شوخ طبع انگلستان
humouredUK
غمگین شد
pandered
شادی در
reveled in
غلت خورده
revelled in
rollicked