industrially
industrially - به صورت صنعتی
adverb - قید
UK :
US :
industrially produced fabrics
پارچه های تولید صنعتی
در حال حاضر قهوه به صورت صنعتی بدون کافئین است.
industrially advanced countries
کشورهای پیشرفته صنعتی
من آن کیسه های فانتزی سالاد تولید صنعتی را دوست ندارم.
کشورهای پیشرفته صنعتی به طور فزاینده ای به علم و فناوری وابسته هستند.
businesswise
هوش تجاری
financially
از نظر مالی
commercially
تجاری
economically
از نظر اقتصادی
fiscally
به صورت پولی
monetarily
سرمایه داری
capitalistically
سود آور
profitwise
از نظر فروش
saleswise
به صورت نقدی
cashwise
از نظر رشد
growthwise
از نظر تجارت
از نظر سرمایه گذاری
investment-wise
با توجه به کسب و کار
با توجه به تجارت
در رابطه با تجارت
بر اساس اعداد
trade-wise
به صورت تجاری
trading-wise
به صورت مالی
به صورت شرکتی
به صورت کارآفرینی
از نظر بودجه
از نظر مادی
mercantilely
از نظر فنی
pecuniarily
سرمایه ای
corporately
به صورت عددی
entrepreneurially
budgetarily
materially
technically
capitally
numerically
domestically
در داخل کشور
nonindustrially
غیر صنعتی
