arbitrated

base info - اطلاعات اولیه

arbitrated - داوری شد

N/A - N/A

ˈɑːr.bə.treɪt

UK :

ˈɑː.bɪ.treɪt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [arbitrated] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • I've been asked to arbitrate between the opposing sides.


    از من خواسته شده که بین طرف های مقابل داوری کنم.

  • An outside adviser has been brought in to arbitrate the dispute between the management and the union.


    یک مشاور خارجی برای داوری اختلاف بین مدیریت و اتحادیه وارد شده است.

synonyms - مترادف

  • یافت

  • adjudged


    قضاوت کرد

  • determined


    مشخص

  • judged


    مورد قضاوت قرار گرفت

  • adjudicated


    اعلام کرد

  • declared


    حکومت کرد

  • ruled


    نتیجه گیری

  • concluded


    برگزار شد

  • held


    تلفظ شده

  • pronounced


    شمارش کرد

  • counted


    تصمیم گرفت

  • decided


    تنظیم

  • set


    ایالات متحده نهایی شد

  • finalizedUS


    مشخص شده

  • specified


    حل شد

  • resolved


    حکم کرد

  • decreed


    تایید شده

  • confirmed


    تعیین شده است

  • designated


    منصوب شد

  • ordained


    تجویز شده است

  • ruled on


    مجاز ایالات متحده

  • prescribed


    مستقر شد

  • authorizedUS


    انگلستان نهایی شد

  • settled on


    اختصاص داده

  • finalisedUK


    مجاز انگلستان

  • decided on


    به تصمیم گیری در مورد

  • assigned


    موافق با

  • authorisedUK


    تحت عنوان


  • agreed to


  • named


antonyms - متضاد
  • agitated


    آشفته

  • confused


    سردرگم

  • hesitated


    تردید کرد

  • ignored


    نادیده گرفته شده است

  • upset


    ناراحت


  • نگران


  • بگذار چیزی سوار شود

لغت پیشنهادی

rereading

لغت پیشنهادی

sympathize

لغت پیشنهادی

man