boggled
boggled - درهم ریخته
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از درهم ریختن
to (cause something or someone to) have difficulty imagining or understanding something
(باعث کردن چیزی یا کسی) در تصور یا درک چیزی
در مورد نحوه برخورد با چیزی بسیار متعجب و نامطمئن بودن
astounded
حیرت زده
bewildered
گیج شده
amazed
شگفت زده شد
confounded
مات و مبهوت
astonished
مبهوت
dumbfounded
شوکه شده
flabbergasted
غافلگیر شدن
stunned
بهت زده
غرق شده
shocked
سردرگم
stupefied
انداخت
overwhelmed
پرتاب شده است
staggered
سردرگم، گیج، مات مبهوت
confused
سرگردان
dazed
کاسه زنی
perplexed
پر از شگفتی
startled
کف پوش شده
threw
بدون مزاحمت
thrown
متحیر شده
baffled
نگران
disoriented
بی اعصاب
disorientated
برای شش ضربه زد
bowled over
filled with amazement
floored
nonplussed
puzzled
disconcerted
unnerved
expected
انتظار می رود