adversely
adversely - منفی
adverb - قید
UK :
US :
سلامت او تحت تأثیر آب و هوا قرار گرفت.
بسیاری از شرکت ها تحت تأثیر رکود اقتصادی قرار گرفته اند.
این فیلم هرگز قرار نبود بازتاب منفی بر شهر کوچکی که در آن ساخته شده بود داشته باشد.
لغو و تأخیر ممکن است همچنان بر عملکرد مالی شرکت هواپیمایی تأثیر منفی بگذارد.
negatively
منفی
بد
deleteriously
به طرز زیان آور
destructively
به طور مخرب
undesirably
به طور نامطلوب
damagingly
به طور مضر
detrimentally
به طور نامطلوب ایالات متحده
unfavorablyUS
به طور نامطلوب انگلستان
unfavourablyUK
خصمانه
disadvantageously
متاسفانه
harmfully
بدشانسی
hostilely
خطرناک
به شدت
unluckily
به طور ناخوشایند
dangerously
به صورت تهدیدآمیز
direly
به طرز خطرناکی
unpropitiously
به طرز تهدیدآمیزی
threateningly
ناخوشایند
perilously
به طور نامناسب
menacingly
با ناراحتی
untowardly
ناموفق
inopportunely
به طرز دردناکی
unhappily
به طرز فجیعی
unsuccessfully
به طور فاجعه بار
hurtfully
فاجعه بار
injuriously
به طرز فاجعه آمیزی
hazardously
perniciously
catastrophically
disastrously
cataclysmically
fortunately
خوشبختانه
luckily
به صورت مشروط
providentially
به طور مناسب
opportunely
مناسب
propitiously
به خوبی
thankfully
مطلوب انگلستان
auspiciously
مطلوب ایالات متحده
favourablyUK
با موفقیت
favorablyUS
خوب
سودمند
goodly
به نفع
beneficially
امیدوار کننده
advantageously
پربار
promisingly
مثبت
suitably
مفید
fruitfully
کمک کننده
positively
دلگرم کننده
usefully
با ارزش
helpfully
سودآور
encouragingly
خیرخواهانه
با مهربانی
valuably
با پاداش
profitably
به طور موثر
benevolently
الهام بخش
kindlily
مولد
rewardingly
خوش بینانه
inspiringly
productively
gainfully
optimistically
