advertised
advertised - تبلیغ کرد
N/A - N/A
UK :
US :
ما ماشین خود را در روزنامه محلی تبلیغ کردیم.
او خدمات خود را در تابلوی اعلانات شرکت تبلیغ می کند.
I'm going to advertise for (= put a notice in the newspaper local shop etc., asking for) someone to clean my house.
می روم برای (= در روزنامه و مغازه محلی و غیره اخطاریه بگذارم و بخواهم) کسی خانه ام را تمیز کند.
There's no harm in applying for other jobs, but if I were you I wouldn't advertise the fact (= make it generally known) at work.
درخواست برای مشاغل دیگر ضرری ندارد، اما اگر من جای شما بودم، این واقعیت را در محل کار تبلیغ نمیکردم (= آن را به طور کلی اعلام میکردم).
publicisedUK
در بریتانیا منتشر شد
publicizedUS
ایالات متحده منتشر شد
exhibited
به نمایش گذاشته
plugged
وصل شده
broadcast
پخش
touted
تبلیغ شده است
posted
ارسال شده
displayed
نمایش داده
noted
اشاره شد
shown
نشان داده شده
announced
اعلام کرد
billed
صورتحساب
بطور گسترده
made public
عمومی ساخته شده
pointed out
با اشاره به
told of
از
unveiled
رونمایی کرد
قابل رویت
بر روی صفحه نمایش
laid out
گذاشته شد
laid bare
لخت گذاشت
در فضای باز
ارایه شده
presented
آشکار کرد
revealed
افشا شد
disclosed
در معرض
exposed
به تصویر کشیده شده است
depicted
فاش کرد
divulged
ویژه
featured
گسترش یافتن انتشار یافتن
forgotten
فراموش شده
suppressed
سرکوب
unannounced
اعلام نشده