breezed

base info - اطلاعات اولیه

breezed - نسیم

N/A - N/A

briːz

UK :

briːz

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [breezed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She just breezed in as if she'd only been away a day instead of a year.


    جوری وارد شد که انگار به جای یک سال فقط یک روز دور بوده است.

  • She breezed through the song as though she'd been singing it for years.


    او طوری آهنگ را مرور کرد که انگار سال هاست آن را می خواند.

  • He breezed to victory with 78 percent of the vote.


    او با کسب 78 درصد آرا به پیروزی رسید.

synonyms - مترادف
  • sauntered


    غرق شد

  • strolled


    قدم زد

  • passed


    گذشت

  • moved


    نقل مکان کرد

  • waltzed


    والس زده

  • sallied


    سالی شده

  • moseyed


    موسی

  • walked casually


    معمولی راه رفت

  • walked


    راه افتاد

  • swanned


    سوانید

  • went


    رفت

  • proceeded


    ادامه داد

  • progressed


    پیشرفت کرد

  • wandered


    سرگردان شد

  • meandered


    پیچید

  • drifted


    رانده شد

  • ambled


    متحرک

  • journeyed


    سفر کرد

  • travelledUK


    سفر کرد انگلستان

  • traveledUS


    به ایالات متحده سفر کرد

  • perambulated


    پرپیچ شده

  • roamed


    پرسه می زد

  • pottered


    سفالگر

  • traipsed


    گرفتار شده

  • floated


    شناور شد

  • trogged


    تحت فشار قرار گرفت

  • cruised


    کشتی گرفت

  • trucked


    کامیون دار

  • batted


    ضربه خورده

  • toddled


    نوپا

  • wended


antonyms - متضاد
  • crawled


    خزید

  • crept


    نوک زد

  • creeped


  • poked


لغت پیشنهادی

monarch

لغت پیشنهادی

ashcan

لغت پیشنهادی

potency