sufficiently

base info - اطلاعات اولیه

sufficiently - به اندازه کافی

adverb - قید

/səˈfɪʃntli/

UK :

/səˈfɪʃntli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [sufficiently] در گوگل
description - توضیح

  • کافی

example - مثال
  • The following day she felt sufficiently well to go to work.


    روز بعد او به اندازه کافی خوب بود که به سر کار برود.

  • By 1995, bald eagles had recovered sufficiently to be removed from the endangered list.


    در سال 1995، عقاب های طاس به اندازه کافی بهبود یافته بودند که از لیست در معرض خطر حذف شدند.

  • McGeechan has not recovered sufficiently to play in the semifinal tomorrow.


    مک گیچان به اندازه کافی برای بازی در نیمه نهایی فردا ریکاوری نکرده است.

  • The case was sufficiently serious to warrant investigation by the police.


    این پرونده به اندازه کافی جدی بود که نیاز به تحقیقات توسط پلیس داشت.

synonyms - مترادف
  • adequately


    به اندازه کافی

  • satisfactorily


    رضایت بخش

  • acceptably


    قابل قبول

  • alright


    بسيار خوب


  • باشه

  • nicely


    به خوبی

  • decently


    شایسته

  • passably


    قابل عبور

  • tolerably


    قابل تحمل

  • serviceably


    قابل خدمات رسانی

  • creditably


    اعتباری


  • خوب

  • respectably


    محترمانه

  • suitably


    مناسب


  • به طور متوسط

  • middlingly


    کافی


  • خیلی خوب

  • amply


    نه خوب نه بد


  • منطقی

  • OK


    به درستی


  • شایستگی

  • so-so


  • appropriately


  • fittingly


  • reasonably




  • aptly


  • competently


  • correctly


  • satisfyingly


antonyms - متضاد
  • bad


    بد


  • به طور ناقص

  • deficiently


    بیمار

  • ill


    به طور ناکافی

  • inadequately


    به اندازه کافی

  • insufficiently


    غیر قابل تحمل

  • intolerably


    ضعیف

  • poorly


    غیر قابل قبول

  • unacceptably


    نامطلوب

  • unsatisfactorily


    بیش از حد

  • excessively


    بی جهت

  • unduly


    بی اندازه

  • overly


    هم

  • inordinately


    به طرز وحشتناکی

  • too


    بدبختانه

  • monstrously


    به طور ناچیز

  • wretchedly


    به طور گزاف

  • scantily


    به صورت نازک

  • incompletely


    به صورت پراکنده

  • exorbitantly


    به صورت طرح دار

  • thinly


    کم مصرف

  • sparsely


    ناچیز

  • sketchily


    نیم

  • imperfectly


    به طرز افتضاحی

  • skimpily


    به طرز فجیعی

  • meagrely


    طرز ناراحت، بدبختانه


  • abysmally


  • egregiously


  • horrendously


  • miserably


لغت پیشنهادی

myth

لغت پیشنهادی

escort

لغت پیشنهادی

timeout