sufficiently
sufficiently - به اندازه کافی
adverb - قید
UK :
US :
کافی
روز بعد او به اندازه کافی خوب بود که به سر کار برود.
در سال 1995، عقاب های طاس به اندازه کافی بهبود یافته بودند که از لیست در معرض خطر حذف شدند.
مک گیچان به اندازه کافی برای بازی در نیمه نهایی فردا ریکاوری نکرده است.
این پرونده به اندازه کافی جدی بود که نیاز به تحقیقات توسط پلیس داشت.
adequately
به اندازه کافی
satisfactorily
رضایت بخش
acceptably
قابل قبول
alright
بسيار خوب
باشه
nicely
به خوبی
decently
شایسته
passably
قابل عبور
tolerably
قابل تحمل
serviceably
قابل خدمات رسانی
creditably
اعتباری
خوب
respectably
محترمانه
suitably
مناسب
به طور متوسط
middlingly
کافی
خیلی خوب
amply
نه خوب نه بد
منطقی
به درستی
شایستگی
so-so
appropriately
fittingly
reasonably
aptly
competently
correctly
satisfyingly
بد
به طور ناقص
deficiently
بیمار
به طور ناکافی
inadequately
به اندازه کافی
insufficiently
غیر قابل تحمل
intolerably
ضعیف
poorly
غیر قابل قبول
unacceptably
نامطلوب
unsatisfactorily
بیش از حد
excessively
بی جهت
unduly
بی اندازه
overly
هم
inordinately
به طرز وحشتناکی
بدبختانه
monstrously
به طور ناچیز
wretchedly
به طور گزاف
scantily
به صورت نازک
incompletely
به صورت پراکنده
exorbitantly
به صورت طرح دار
thinly
کم مصرف
sparsely
ناچیز
sketchily
نیم
imperfectly
به طرز افتضاحی
skimpily
به طرز فجیعی
meagrely
طرز ناراحت، بدبختانه
abysmally
egregiously
horrendously
miserably