ambushed

base info - اطلاعات اولیه

ambushed - کمین کرده اند

N/A - N/A

ˈæm.bʊʃ

UK :

ˈæm.bʊʃ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ambushed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Five soldiers died after their bus was ambushed on a country road.


    پنج سرباز پس از کمین اتوبوس آنها در یک جاده روستایی جان باختند.

  • He was ambushed by gunmen on his way to work.


    او در راه رفتن به محل کار مورد کمین افراد مسلح قرار گرفت.

synonyms - مترادف
  • ambuscaded


    کمین کرده

  • ensnared


    به دام افتاد

  • trapped


    به دام افتاده

  • waylaid


    راه انداز شده

  • waylayed


    راهگشا

  • attacked


    حمله کرد

  • entrapped


    بوش زده

  • bushwhacked


    غافلگیر شدن


  • مورد حمله قرار گرفت

  • assailed


    قلاب شده

  • assaulted


    شگفت زده شد

  • hooked


    غافلگیرانه مورد حمله قرار گرفت

  • pounced on


    آبکش شده خشک

  • surprized


    تله گذاشت برای

  • attacked by surprise


    در کمین نشستن

  • dry gulched


    کمین گذاشت برای

  • laid a trap for


    تله گذاشتن


  • در کمین نشست

  • lain in wait for


    غافلگیر شد

  • setted an ambush for


    غافلگیر شده

  • set trap


    کمین کرده است


  • پرتاب کرد

  • lain in wait


    تنظیم بر

  • took by surprise


    دزدیده شده

  • taken by surprise


    ساقه زده

  • lurked


    گرفتار

  • prowled



  • robbed


  • stalked


  • caught


antonyms - متضاد
  • freed


    آزاد شد

لغت پیشنهادی

employers

لغت پیشنهادی

align

لغت پیشنهادی

strength