ambushed
base info - اطلاعات اولیه
ambushed - کمین کرده اند
N/A - N/A
ˈæm.bʊʃ
UK :
ˈæm.bʊʃ
US :
family - خانواده
google image
synonyms
-
مترادف
ambuscaded
کمین کرده
ensnared
به دام افتاد
trapped
به دام افتاده
waylaid
راه انداز شده
waylayed
راهگشا
attacked
حمله کرد
entrapped
بوش زده
bushwhacked
غافلگیر شدن
مورد حمله قرار گرفت
assailed
قلاب شده
assaulted
شگفت زده شد
hooked
غافلگیرانه مورد حمله قرار گرفت
pounced on
آبکش شده خشک
surprized
تله گذاشت برای
در کمین نشستن
dry gulched
کمین گذاشت برای
تله گذاشتن
در کمین نشست
غافلگیر شد
setted an ambush for
غافلگیر شده
set trap
کمین کرده است
پرتاب کرد
تنظیم بر
دزدیده شده
ساقه زده
lurked
گرفتار
prowled
robbed
stalked
caught
antonyms
-
متضاد
freed
آزاد شد
