actively
actively - به طور فعال
adverb - قید
UK :
US :
پیشنهاد شما فعالانه در حال بررسی است.
دولت فعالانه با هرگونه انتقاد از سیاست هایش مخالف بود.
او فعالانه دنبال کار بود.
برخی از داروهای تقلبی حاوی مواد فعال مضر هستند.
او به طور فعال در حزب محلی (= کارهای زیادی برای) شرکت می کند.
داشتن مردی که فعالانه مرا تشویق به خرج کردن پول کند، خوب است.
من شش ماه است که به طور فعال دنبال کار هستم.
busily
شلوغ
industriously
سخت کوشانه
conscientiously
با وجدان
diligently
با پشتکار
earnestly
با جدیت
energetically
با انرژی
enthusiastically
با اشتیاق
expeditiously
به سرعت
fervently
با حرارت
indefatigably
خستگی ناپذیر
intently
به عمد
laboriously
به زحمت
purposefully
به طور هدفمند
resolutely
قاطعانه
vigorously
به شدت در
ardently
مشتاقانه
arduously
به سختی
assiduously
سخت
determinedly
به شدت
eagerly
به طور مداوم
با روحیه
intensely
بی وقفه
perseveringly
با نشاط
persistently
با غیرت
spiritedly
به صورت متحرک
strenuously
tirelessly
unremittingly
vivaciously
zealously
animatedly
idly
بیکار
inactively
به صورت غیر فعال
languidly
بی حال
lazily
تنبلی
passively
منفعلانه
casually
به طور اتفاقی
lethargically
کند
sluggishly
بدون فکر
unthinkingly
بی حوصله
indolently
بی تفاوت
apathetically
به طرز بی حوصله ای
languorously
بی اثر
inertly
به طرز نادرستی
lackadaisically
بدون تغییر
shiftlessly
با تنبلی
slothfully
به آرامی
ضعیف
listlessly
به نرمی
weakly
بی سر و صدا
softly
با ظرافت
با ملایمت
بی قدرت
delicately
بی ادعا
tenderly
بی زور
powerlessly
بدون مزاحمت
unassumingly
ترسو
forcelessly
زنجبیل
unobtrusively
آرام
timidly
gingerly
placidly