bonbon

base info - اطلاعات اولیه

bonbon - بنبون

noun - اسم

/ˈbɑːnbɑːn/

UK :

/ˈbɒnbɒn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bonbon] در گوگل
description - توضیح

  • شیرینی که وسطش نرم است

  • a tube of brightly coloured paper given at Christmas parties, that makes a noise when pulled apart by two people and contains a small present a paper hat and a joke


    لوله ای از کاغذ رنگی روشن، که در مهمانی های کریسمس داده می شود، که وقتی دو نفر از هم جدا می کنند صدا ایجاد می کند و حاوی یک هدیه کوچک، یک کلاه کاغذی و یک شوخی است.

example - مثال
  • She likes to sit on the couch eating bonbons.


    او دوست دارد روی مبل بنشیند و بنبون بخورد.

synonyms - مترادف
  • chew


    جویدن

  • confection


    شیرینی

  • confectionery


    شیرینی پزی

  • mint


    نعناع

  • sweetie


    عزیزم

  • sweetmeat


    گوشت شیرین

  • candy


    آب نبات

  • caramel


    کارامل

  • confetti


    کانفتی


  • کرم رنگ

  • dainty


    خوش طعم


  • شیرین

  • lolly


    آب نبات چوبی

  • toffee


    تافی

  • jawbreaker


    فک شکن

  • fondant


    فوندانت


  • شکلات

  • piece of confectionery


    یک تکه شیرینی پزی

  • lozenge


    پاستیل

  • pastille


    رها کردن


  • راحتی


  • آلو شکر

  • comfit


    شیرینی ها

  • sugarplum


    بنبون

  • sugar-plum


    مکنده

  • sweetmeats


    آبنبات قندی

  • bonbons


    پودینگ

  • sucker


  • sweets


  • sugar candy


  • pudding


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

undetectable

لغت پیشنهادی

architect

لغت پیشنهادی

lifted