brimful
brimful - لبه دار
adjective - صفت
UK :
US :
خیلی پر از چیزی
پر از چیز خوب
نگاهی پر از سرگرمی به من انداخت، سپس فنجانش را خالی کرد و روی صندلی نشست.
اما با همه اینها، ماه الکتریکی پر از جذابیت و بسیاری از جواهرات کوچک روشنگری است.
brimming
پر
پر شده
filled
پر شده است
bursting
ترکیدن
chock-full
پر از آب
loaded
لود شده
overfull
بیش از حد
packed
بسته بندی شده
stuffed
فلاش
flush
بلوک چوبی
chockablock
یک بلوک
chock-a-block
خفه کننده
chockful
فشرده
crammed
شلوغ
crowded
چربی
گیر کرده
jammed
مربا بسته بندی شده
jam-packed
سرریز
overflowing
بیش از حد بارگذاری شده است
overloaded
مملو از
replete
در حال اجرا
فراوان
teeming
بیش از حد پر شده
abounding
جوشیدن
overfilled
بستنی ندهید
seething
به ظرفیت پر شده است
swarming
پر شد
پر تا لبه
filled up
ریختن روی
spilling over
خالی
bare
برهنه
blank
جای خالی
devoid
شدید
stark
فاقد
vacant
پر نشده
void
روشن
lacking
متروک
unfilled
عقیم
تخلیه شده است
deserted
بدون تراکم
barren
خالی شده
depleted
غیر مسکونی
uncongested
بدون شلوغی
emptied
خالی از سکنه
uninhabited
خواستن
uncrowded
نیازمند
unoccupied
خالی کرد
wanting
تخلیه شد
needy
عملیاتی
vacated
مبهم
evacuated
خسته
ناقص
imprecise
بدون شارژ
exhausted
پرایم نشده
incomplete
صلح آمیز
uncharged
آرام
unprimed
پایدار
peaceful
calm
