brimful

base info - اطلاعات اولیه

brimful - لبه دار

adjective - صفت

/ˈbrɪmfʊl/

UK :

/ˈbrɪmfʊl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brimful] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She's certainly brimful of energy.


    او مطمئنا سرشار از انرژی است.

  • a jug brimful of cream


    یک کوزه پر از خامه

  • Nobody could call this year's Cannes film festival brimful of wonderful surprises.


    هیچ کس نمی تواند جشنواره فیلم کن امسال را پر از شگفتی های شگفت انگیز بداند.

synonyms - مترادف
  • brimming


    پر


  • پر شده

  • filled


    پر شده است

  • bursting


    ترکیدن

  • chock-full


    پر از آب

  • loaded


    لود شده

  • overfull


    بیش از حد

  • packed


    بسته بندی شده

  • stuffed


    فلاش

  • flush


    بلوک چوبی

  • chockablock


    یک بلوک

  • chock-a-block


    خفه کننده

  • chockful


    فشرده

  • crammed


    شلوغ

  • crowded


    چربی

  • fat


    گیر کرده

  • jammed


    مربا بسته بندی شده

  • jam-packed


    سرریز

  • overflowing


    بیش از حد بارگذاری شده است

  • overloaded


    مملو از

  • replete


    در حال اجرا


  • فراوان

  • teeming


    بیش از حد پر شده

  • abounding


    جوشیدن

  • overfilled


    بستنی ندهید

  • seething


    به ظرفیت پر شده است

  • swarming


    پر شد

  • filled to capacity


    پر تا لبه

  • filled up


    ریختن روی

  • full to the brim


  • spilling over


antonyms - متضاد

  • خالی

  • bare


    برهنه

  • blank


    جای خالی

  • devoid


    شدید

  • stark


    فاقد

  • vacant


    پر نشده

  • void


    روشن

  • lacking


    متروک

  • unfilled


    عقیم


  • تخلیه شده است

  • deserted


    بدون تراکم

  • barren


    خالی شده

  • depleted


    غیر مسکونی

  • uncongested


    بدون شلوغی

  • emptied


    خالی از سکنه

  • uninhabited


    خواستن

  • uncrowded


    نیازمند

  • unoccupied


    خالی کرد

  • wanting


    تخلیه شد

  • needy


    عملیاتی

  • vacated


    مبهم

  • evacuated


    خسته


  • ناقص

  • imprecise


    بدون شارژ

  • exhausted


    پرایم نشده

  • incomplete


    صلح آمیز

  • uncharged


    آرام

  • unprimed


    پایدار

  • peaceful


  • calm



لغت پیشنهادی

royally

لغت پیشنهادی

bounce

لغت پیشنهادی

appealingly