brioche

base info - اطلاعات اولیه

brioche - بریوش

noun - اسم

/briˈəʊʃ/

UK :

/ˈbriːɒʃ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brioche] در گوگل
description - توضیح
  • a type of sweet bread made with flour, eggs, and butter


    نوعی نان شیرین که با آرد، تخم مرغ و کره درست می شود


  • نان نرم و کمی شیرین که با تخم مرغ و کره درست شده است

  • Plump as a brioche, with twisted arms and claw legs.


    چاق مانند بریوش، با بازوهای پیچ خورده و پاهای پنجه ای.

  • Make a brioche in this Silicone non-stick Master Baker from Prestige, price £4.69.


    در این استاد بیکر نچسب سیلیکونی از پرستیژ یک بریوش درست کنید، قیمت 4.69 پوند.

  • Meatloaf on a brioche roll anyone?


    کیک گوشت روی رول بریوش کسی هست؟

  • Place a brioche heart or circle on top of each one sift over the icing sugar if using, and serve immediately.


    روی هر کدام یک قلب یا دایره بریوش بگذارید و در صورت استفاده روی پودر شکر الک کنید و بلافاصله سرو کنید.

  • Cut the brioche trimmings into small cubes.


    تزئینات بریوش را به مکعب های کوچک برش دهید.

  • If you have a heart-shaped biscuit cutter, cut out hearts from the brioche slices; otherwise make six circles.


    اگر یک کاتر بیسکویتی به شکل قلب دارید، قلب ها را از برش های بریوش جدا کنید. در غیر این صورت، شش دایره بسازید.

example - مثال
synonyms - مترادف

  • نان

  • bagel


    شیرینی شیرینی پزی

  • loaf


    قرص نان


  • رول

  • bap


    bap

  • toast


    نان تست

  • bun


    هوآگی

  • hoagie


    باگت

  • baguette


    چاپاتی

  • chapati


    خمیر مایه

  • sourdough


    خمیر

  • dough


    نان لواش

  • flatbread


    فوکاچیا

  • focaccia


    نان فطیر

  • matzo


    پمپ نیکل

  • naan


    روتی

  • pumpernickel


    تکه

  • roti


    چاله


  • نوعی نان سفید ایتالیایی

  • challah


    نان ذرت

  • ciabatta


    چند دانه ای

  • cornbread


    چاودار

  • multigrain


    نوعی نان

  • rye


    غلات کامل

  • soda bread


    رول نان

  • whole-grain


    نان برش خورده


  • نان جوانه زده

  • sliced bread


    کارکنان زندگی

  • sprouted bread



  • unleavened bread


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

implicit

لغت پیشنهادی

appropriated

لغت پیشنهادی

Apgar score