browsing
browsing - در حال مرور
N/A - N/A
UK :
US :
فاعل فاعل از مرور کردن
to look through a book or magazine without reading everything or to walk around a shop looking at several things without intending to buy any of them
نگاه کردن به یک کتاب یا مجله بدون خواندن همه چیز، یا قدم زدن در مغازه و به تماشای چندین چیز بدون اینکه قصد خرید هیچ یک از آنها را داشته باشید.
برای مشاهده اطلاعات در اینترنت
(از جانوران) از علف و برگ و غیره با آرامش تغذیه کنند
داشتم مجلات مد را مرور می کردم تا مدل موی جدیدی پیدا کنم.
آیا به دنبال چیز خاصی هستید، قربان؟ نه، من فقط دارم مرور میکنم.
برای مرور وب
آهوها (روی چمن ها) زیر درختان در حال گشت و گذار بودند.
skimming
نگاه سطحی
glinting
درخشان
peeking
نگاه کردن
glimpsing
نگاه اجمالی
looking
فرو بردن
glancing
اسکن کردن
dipping
مطالعه کردن
scanning
نقشه برداری
perusing
ویترین
surveying
یک بار دادن به چیزی
window-shopping
دادن یک بار
به دور نگاه کردن
giving the once-over
نگاه کردن به اطراف
looking round
بررسی کردن
looking around
نگاه کردن به
checking over
داشتن نگاهی به
glancing at
بازرسی آزادانه
با دقت دیدن
بررسی گذرا
inspecting loosely
گرفتن کرم
looking through
دادن یک بار بیش از
examining cursorily
برخورد به نقاط مرتفع
عبور از یک چشم
gazing
زل زدن
staring
خیره شدن
goggling
غر زدن
gaping
شکاف زدن
peering
همتا کردن
looking
نگاه کردن
gawking
اخم کردن
contemplating
در حال تعمق
ogling
مشاهده
beholding
چشم دوختن
eyeballing
گپ زدن
gawping
نقشه برداری
surveying
خیره کننده
eyeing
در حال مطالعه
glaring
تماشا کردن
viewing
با توجه
studying
موشکافی انگلستان
watching
در حال بررسی ایالات متحده
اسکن کردن
scrutinisingUK
لاستیکی
scrutinizingUS
تذکر دادن
scanning
مشاهده کردن
rubbernecking
تمرکز کردن
leering
در حال بازرسی
observing
ثابت کردن
focusing
تحسین کردن
focussing
دیدن
inspecting
fixating
admiring
seeing
