endured
endured - تحمل کرد
N/A - N/A
UK :
US :
مجبور شدیم یک تاخیر 9 ساعته را در فرودگاه تحمل کنیم.
او قبلاً مجبور شده بود سه عمل دردناک روی پایش را تحمل کند.
نظام سیاسی تأسیس شده در سال 1400 تا حدود سال 1650 دوام آورد.
allowed
مجاز
tolerated
تحمل کرد
approved
تایید شده
beared
شکسته
brooked
تایید شده است
endorsed
تضمین شده است
warranted
پذیرفته شده
accepted
گذشت
condoned
با
lived with
تحمل کردن
ایستاد برای
stood for
رنج
suffered
با تجربه
experienced
پایدار
sustained
ثبت شده در
submitted to
مواجه شده
encountered
معده
stomached
صورت
countenanced
هک شده است
hacked
بلعیده شد
swallowed
متحمل چیزی شدن
underwent
مزه کرد
tasted
شجاع
braved
تحت
undergone
ایستاد
stood
متحمل شد
borne
هوازده
weathered
مقاومت کرد
withstood
در مواجهه
faced
گرفت
took
abhorred
منفور
disfavored
نارضایتی
disapproved
مورد تایید قرار نگرفت
despised
تحقیر شده
detested
دوست نداشتن
disliked
hated
loathed
scorned
disfavoured
