endured

base info - اطلاعات اولیه

endured - تحمل کرد

N/A - N/A

ɪnˈdʊr

UK :

ɪnˈdʒʊər

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [endured] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • We had to endure a nine-hour delay at the airport.


    مجبور شدیم یک تاخیر 9 ساعته را در فرودگاه تحمل کنیم.

  • She's already had to endure three painful operations on her leg.


    او قبلاً مجبور شده بود سه عمل دردناک روی پایش را تحمل کند.

  • The political system established in 1400 endured until about 1650.


    نظام سیاسی تأسیس شده در سال 1400 تا حدود سال 1650 دوام آورد.

synonyms - مترادف
  • allowed


    مجاز

  • tolerated


    تحمل کرد

  • approved


    تایید شده

  • beared


    شکسته

  • brooked


    تایید شده است

  • endorsed


    تضمین شده است

  • warranted


    پذیرفته شده

  • accepted


    گذشت

  • condoned


    با

  • lived with


    تحمل کردن


  • ایستاد برای

  • stood for


    رنج

  • suffered


    با تجربه

  • experienced


    پایدار

  • sustained


    ثبت شده در

  • submitted to


    مواجه شده

  • encountered


    معده

  • stomached


    صورت

  • countenanced


    هک شده است

  • hacked


    بلعیده شد

  • swallowed


    متحمل چیزی شدن

  • underwent


    مزه کرد

  • tasted


    شجاع

  • braved


    تحت

  • undergone


    ایستاد

  • stood


    متحمل شد

  • borne


    هوازده

  • weathered


    مقاومت کرد

  • withstood


    در مواجهه

  • faced


    گرفت

  • took


antonyms - متضاد
  • abhorred


    منفور

  • disfavored


    نارضایتی

  • disapproved


    مورد تایید قرار نگرفت

  • despised


    تحقیر شده

  • detested


    دوست نداشتن

  • disliked


  • hated


  • loathed


  • scorned


  • disfavoured


لغت پیشنهادی

assault

لغت پیشنهادی

relatively

لغت پیشنهادی

measures