bonkers
bonkers - دلخراش
adjective - صفت
UK :
US :
اگر مجبور باشم بیشتر از این صبر کنم، نگران می شوم.
او فکر می کرد که من برای رها کردن کارم به شدت دیوانه هستم.
وقتی این خبر را به من گفت، کمی گیج شدم.
سروصدا تقریباً من را به وحشت انداخت.
کل این ایده فقط یک دلتنگی ساده است.
او باید برای انجام این کار دلسرد باشد.
بچهها واقعاً از آن بازی ویدیویی غافلگیر شدند.
demented
زوال عقل
دیوانه
دیوانه شده
crazed
آشفته
deranged
نامتعادل
unbalanced
از تعادل خارج شده
unhinged
دفت
daft
روان پریشی
maniacal
حواس پرت
psychotic
مجنون
wacky
غیر منطقی
insane
احمقانه
irrational
باتی
lunatic
فاخته
silly
گاگا
batty
لوکو
cuckoo
غمگین
gaga
ذهنی
loco
آجیل
loony
روانی
پیچ دار
nutty
واکو
psycho
چرت و پرت
screwy
ملایم
wacko
بیمار مغز
whacko
خانه حشرات
whacky
قابل تایید
balmy
brainsick
bughouse
certifiable
balanced
متعادل
sane
عاقل
صدا
uncrazy
غیر دیوانه
rational
گویا
compos mentis
compos mentes
پایدار
معقول
intelligent
باهوش
lucid
شفاف
calm
آرام
سالم
sensible
روشن سر
clear-headed
طبیعی
همسطح
levelheaded
منطقی
logical
فهیم
discerning
منسجم
coherent
همه وجود دارد
سر روشن
clearheaded
ثابت
درست فکر
well-balanced
از نظر ذهنی سالم
right-minded
هوشمندانه
mentally sound
خوب
از ذهن سالم
درست در سر
با یکدیگر
