bordering

base info - اطلاعات اولیه

bordering - هم مرز

N/A - N/A

ˈbɔːr.dɚ.ɪŋ

UK :

ˈbɔː.də.rɪŋ

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bordering] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • bordering countries/counties


    کشورهای/کشورهای هم مرز

  • The wines and beers made in Alsace are very similar to those of bordering Germany.


    شراب ها و آبجوهای ساخته شده در آلزاس بسیار شبیه به شراب های هم مرز با آلمان است.

synonyms - مترادف
  • adjacent


    مجاور

  • adjoining


    متقابل

  • abutting


    محدود

  • conterminous


    به هم پیوسته

  • contiguous


    پیوستن

  • joining


    لمس کردن

  • touching


    طرفین

  • flanking


    فلاش

  • flush


    حاشیه

  • fringing


    همسایه انگلستان

  • neighbouringUK


    همسایه ایالات متحده

  • neighboringUS


    مرزبندی

  • bounding


    لبه زدن

  • edging


    در کنار هم قرار گرفته است

  • juxtaposed


    دامن

  • skirting


    در آستانه

  • verging


    نزدیک


  • در نزدیکی


  • همسایه


  • جنب


  • روی لبه


  • برقراری ارتباط

  • proximate


    به هم پیوستن

  • next-door


    بعد

  • connecting


    همسایگی

  • conjoining


    تقریبی


  • بستن

  • vicinal


    ملاقات

  • approximate




antonyms - متضاد
  • nonadjacent


    غیر مجاور

  • noncontiguous


    غیر پیوسته


  • جدا از هم

  • detached


    جدا

  • far


    دور

  • faraway


    خیلی دور


  • جداگانه، مجزا


  • غیر صمیمی


  • از راه دور

  • separated


    تقسیم شده

  • divided


    دور افتاده

  • far-off


    نزدیک نیست


  • عمیق


  • حذف شده

  • far-flung


    خارج از مسیر


  • قطع شده

  • outlying


    از راه دور از



  • removed


  • out-of-the-way


  • far-removed


  • disconnected



لغت پیشنهادی

album

لغت پیشنهادی

bitterness

لغت پیشنهادی

averaging