bandy

base info - اطلاعات اولیه

bandy - باندی

adjective - صفت

/ˈbændi/

UK :

/ˈbændi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bandy] در گوگل
description - توضیح
  • bandy legs curve out at the knees


    انحنای پاهای بنددار در زانو

  • (of legs) bending out at the knees


    (پاها) خم شدن در زانو

  • His two drivers are bandy, bleach-blond Dan Runte and tall woolly haired Eric Meagher.


    دو راننده او دن رانته باندی، بلوند سفید و اریک میگر قد بلند و موهای پشمالو هستند.

  • I had a boss-eye and buck-teeth and bandy legs ... but my mummy loved me.


    من یک چشم رئیس و دندان های دراز و پاهای باندی داشتم... اما مامانم عاشق من بود.

example - مثال
  • to be bandy-legged


    باندی پا بودن

  • I couldn't help laughing at his bandy legs.


    نتونستم جلوی خندیدن به پاهای بندکشی اش رو بگیرم.

synonyms - مترادف

  • تبادل


  • تجارت

  • swap


    مبادله

  • interchange


    متقابل کردن

  • reciprocate


    معامله پایاپای

  • barter


    بده و بستان


  • عبور و مرور


  • معامله کردن

  • transact


    ترافیک


  • کامیون


  • معامله در


  • شبکه


  • تعویض


  • معامله


  • جایگزین

  • substitute


    معامله را قطع کن


  • انجام معامله


  • انجام تجارت در


  • ترافیک در


  • دیکر


  • تغییر مکان

  • dicker


    تغییر دادن


  • جایگزین کردن


  • مذاکره کنند


  • رفت و آمد


  • به ... تبدیل کن

  • commute


    مبادله کنید


  • دستفروشی

  • swap over


    خرید و فروش

  • peddle



antonyms - متضاد

  • سر راست

لغت پیشنهادی

summarizing

لغت پیشنهادی

autodialler

لغت پیشنهادی

keystone