battled
battled - جنگید
N/A - N/A
UK :
US :
پلیس به مدت سه روز با ساکنان این قسمت از شهر درگیر شد.
سالها این دو کشور بر سر قلمرو جنگیدند.
او برای به دست آوردن شغل باید با تعصبات مبارزه می کرد.
والدین او برای حق مشارکت در تصمیم گیری مبارزه کردند.
ما با عناصر جنگیدیم تا سقف را درست کنیم.
fought
جنگید
foughten
در انگلستان کار کرد
labouredUK
تلاش
struggled
رانده شد
pushed
laboredUS
laboredUS
تحت فشار قرار گرفته است
strained
زحمت کشیده
toiled
سخت گرفت
drudged
زمین
چرخ کرده
grinded
کنده شده
slogged
تلاش کرد
tried
کار کرد
worked
ساخته شده است
wrought
تلاش ایالات متحده
endeavoredUS
تلاش انگلستان
endeavouredUK
تحمل کرد
endured
هیاهو
hustled
درهم ریخته
scrambled
برده شده
slaved
عرق کرده
strove
عرق
strived
کمپین کرد
striven
راند
sweated
راندن
sweat
رانده
campaigned
درو
drove
drave
driven
druv
پیشرفته
cultivated
کشت شده است
encouraged
تشویق شد
forwarded
فرستاده شد
fostered
پرورش داده شد
furthered
بیشتر شد
nourished
تغذیه کرد
nurtured
ارتقاء یافت
promoted
موافقت کرد
agreed
تسلیم شد
gave in
داده شده است
منصرف شد
gave up
صلح کرد
سال
made peace
یولدن
yielded
ارسال شده
yold
قبول کرد
yolden
تسلیم شدن
surrendered
تعظیم کرد
capitulated
تکان داد
submitted
ترک کردن
succumbed
استعفا داد
conceded
چشمک زد
relented
relent
bowed
acquiesced
budged
quitted
blinked