bionic

base info - اطلاعات اولیه

bionic - بیونیک

adjective - صفت

/baɪˈɑːnɪk/

UK :

/baɪˈɒnɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bionic] در گوگل
description - توضیح
  • bionic arms, legs etc are electronic and therefore stronger or faster than normal arms etcoften used humorously


    بازوها، پاها و غیره بیونیک الکترونیکی هستند و بنابراین قوی‌تر یا سریع‌تر از بازوهای معمولی هستند - اغلب به صورت طنز استفاده می‌شوند.

  • using artificial materials and methods to produce activity or movement in a person or animal


    استفاده از مواد و روش های مصنوعی برای ایجاد فعالیت یا حرکت در یک فرد یا حیوان


  • برای اشاره به شخصی استفاده می شود که قدرت، سرعت و غیره بیشتر از آنچه برای یک انسان ممکن به نظر می رسد دارد.

  • Mechanics will be needed to manufacture bionic appendages.


    برای ساخت زائده های بیونیک به مکانیک نیاز است.

  • Kelly is bionic but still very young.


    کلی بیونیک است اما هنوز خیلی جوان است.

  • By pushing industrial processes toward the organic model bionic engineers create a spectrum of ecosystem types.


    با سوق دادن فرآیندهای صنعتی به سمت مدل ارگانیک، مهندسان بیونیک طیفی از انواع اکوسیستم را ایجاد می کنند.

  • In the following chapters I survey this unified bionic frontier.


    در فصل های بعدی این مرز بیونیک یکپارچه را بررسی می کنم.

example - مثال
  • a bionic arm/leg


    یک بازو/پای بیونیک

  • a bionic man/woman


    یک مرد/زن بیونیک

synonyms - مترادف
  • automatic


    خودکار

  • electromechanical


    الکترومکانیکی


  • الکترونیکی

  • robotic


    روباتیک

  • semirobotic


    نیمه رباتیک

  • superhuman


    فوق بشری

antonyms - متضاد

  • میانگین

  • unremarkable


    غیر قابل توجه


  • مشترک

  • earthly


    زمینی


  • طبیعی


  • معمولی


لغت پیشنهادی

fellow

لغت پیشنهادی

Balkan

لغت پیشنهادی

place