kitchen

base info - اطلاعات اولیه

kitchen - آشپزخانه

noun - اسم

/ˈkɪtʃɪn/

UK :

/ˈkɪtʃɪn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [kitchen] در گوگل
description - توضیح

  • اتاقی که در آن غذا تهیه و میپزید

  • a room where food is kept, prepared, and cooked and where the dishes are washed


    اتاقی که در آن غذا نگهداری، آماده و پخته می شود و ظرف ها در آن شسته می شوند

  • a room where food is prepared and cooked


    اتاقی که در آن غذا آماده و پخته می شود

  • Jay's in the kitchen washing the dishes.


    جی در آشپزخانه مشغول شستن ظروف است.


  • میز آشپزخانه

example - مثال
  • We ate at the kitchen table.


    سر میز آشپزخانه غذا خوردیم.

  • the kitchen floor/window/door


    کف آشپزخانه/پنجره/درب

  • a stainless steel kitchen sink


    سینک آشپزخانه استیل ضد زنگ

  • He stabbed her with a kitchen knife.


    با چاقوی آشپزخانه به او ضربه زد.

  • The house has a fully fitted kitchen with custom-built units.


    این خانه دارای یک آشپزخانه کاملا مجهز با واحدهای سفارشی ساخته شده است.


  • به نظر می رسد وقتی به کمپ می رویم همه چیز را می بریم به جز سینک آشپزخانه.

  • I sat at the kitchen island eating a bowl of cereal.


    در جزیره آشپزخانه نشستم و یک کاسه غلات می خوردم.

  • We handed our trays through the kitchen hatch as we left.


    سینی‌هایمان را از دریچه‌ی آشپزخانه عبور دادیم.


  • ما معمولا صبحانه را در آشپزخانه می خوریم.


  • میز آشپزخانه

  • a new fitted kitchen (= cupboards that look the same attached to the walls and floor in the kitchen)


    یک آشپزخانه مجهز جدید (= کمدهایی که شبیه به دیوارها و کف آشپزخانه هستند)

synonyms - مترادف
  • galley


    آشپزخانه کشتی

  • scullery


    قیچی

  • cookhouse


    آشپزی

  • kitchenette


    آشپزخانه

  • bakery


    نانوایی

  • caboose


    کابوس

  • pantry


    آبدارخانه

  • cookery


    سالن غذاخوری

  • bakehouse


    غذا

  • canteen


    آلبوم عکس

  • cuisine


    بهم ریختگی


  • آشپزخانه-سفره


  • غذا خوردن

  • kitchen-diner


    منطقه پخت و پز

  • eat-in


    اتاق آشپز


  • اشپزخانه

  • cook's room


  • cookroom


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bluebottle

لغت پیشنهادی

worse

لغت پیشنهادی

stressful