awaited

base info - اطلاعات اولیه

awaited - در انتظار

N/A - N/A

əˈweɪt

UK :

əˈweɪt

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [awaited] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He's anxiously awaiting his test results.


    او مشتاقانه منتظر نتایج آزمایش خود است.

  • A marvellous reception awaited me on my first day at work.


    استقبال شگفت انگیزی در اولین روز کارم در انتظار من بود.

  • The long/eagerly awaited sequel is now available online.


    دنباله‌ای که مدت‌ها منتظر آن بودیم اکنون به صورت آنلاین در دسترس است.

synonyms - مترادف
  • anticipated


    پیش بینی شده است

  • expected


    انتظار می رود

  • scheduled


    برنامه ریزی شده است

  • due


    ناشی از

  • slated


    جدول کشی شده

  • presumed


    فرض شده است

  • waited for


    منتظر ماند

  • predicted


    پیش بینی کرد

  • wanted


    تحت تعقیب

  • foreseen


    پیش بینی

  • forecast


    احتمال دارد


  • قابل پیش بینی

  • predictable


    آینده

  • coming


    دنبال گشتن

  • looked-for


    امید برای

  • hoped-for


    برنامه ریزی شده، پیش بینی شده

  • projected


    وعده داده است

  • promised


    محتمل

  • probable


    متصور شد

  • envisioned


    مدتها مورد انتظار

  • foreseeable


    آماده برای

  • long-awaited


    حساب کرد

  • prepared for


    برنامه ریزی شده برای

  • counted on


    انتظار می رود که برسد

  • scheduled for


    ضروری

  • expected to arrive


    دلخواه

  • required


    لازم است

  • desired


    مطمئن


  • تخمین زده


  • estimated


antonyms - متضاد
  • unexpected


    غیر منتظره


  • شگفت آور

  • unpredictable


    غیر قابل پیش بینی


  • بعید


  • غیر معمول

  • inconceivable


    غیر قابل تصور

  • unbelievable


    باور نکردنی

  • astounding


    حیرت انگیز

  • staggering


    سرسام آور

  • astonishing


    عجیب

  • preposterous


    مضحک

  • confounding


    گیج کننده

  • peculiar


    عجیب و غریب

  • bizarre


    رازآلود

  • mystifying


    متحیر

  • unanticipated


    گیج کردن

  • dumfounding


    پیش بینی نشده

  • dumbfounding


    فراتر از باور

  • quaint


    خارج از حد معمول

  • befuddling


    به سختی قورت دادن

  • confusing


  • weird


  • unpredicted


  • baffling


  • startling


  • unforeseen


  • puzzling





  • hard to swallow


لغت پیشنهادی

depressions

لغت پیشنهادی

far

لغت پیشنهادی

flee