bellyful
bellyful - شکمی
noun - اسم
UK :
US :
از کسی یا چیزی بد یا آزاردهنده بیشتر از چیزی که بتوانید با آن کنار بیایید داشته باشید
باب یک کادیلاک را دوست دارد، زیرا از آنجایی که یک تیمستر است، از جادههای شکمی عبور میکند و یک سواری خوب را دوست دارد.
اما من خانواده شما را دوست داشتم و فقط می خواستم از کل تجارت پوسیده خودداری کنم.
excess
اضافی
surfeit
موج سواری
superabundance
فراوانی
کافی
چربی
overabundance
فراوانی بیش از حد
overage
بیش از حد
overflow
سرریز
overkill
اضافه
overmuch
مازاد عرضه
overplus
مقدار زیاد
oversupply
به علاوه
افزونگی
plethora
مازاد
پرخوری
redundancy
بشقاب
superfluity
سیری
surplus
خیلی زیاد
surplusage
باقی مانده
glut
اسراف
plateful
تعادل
satiety
موجودی بیش از حد
سیل
remainder
حد
profusion
overrun
residue
overstock
flood
deficiency
کمبود
بی کفایتی
insufficiency
کمبود عرضه
undersupply
عدم
shortage
خواستن
فقر
scarcity
ناچیز بودن
dearth
کمیاب بودن
قحطی
inadequacy
خشکسالی
paucity
خرج کردن
ناکافی بودن
scantiness
شکست
scarceness
کروچیدن
famine
خشکی
shortfall
خلاء
drought
ضرر - زیان
pinch
پیش فرض
inadequateness
معوقه
بدهی
crunch
نارسایی
drouth
بدهکاری
lacuna
دفع اب
default
arrears
insufficience
debit
indebtedness
defalcation
