bespectacled
bespectacled - عینکی
adjective - صفت
UK :
US :
wearing glasses
عینک زدن
wearing glasses
هالند کوتاه، عینکی و ساده گفتاری اجازه می دهد که در استودیو اولیه تردیدهایی در مورد انتخاب لی برای نقش محوری وجود داشته باشد.
Hollandshort, bespectacled and plain-spoken-allows that there was some initial studio skepticism about casting Leigh in the pivotal role.
گوردون استینفورث، عینکدار و درگیر با عجله از در میگذرد.
پرکی که چهرهای بلند و عینکدار بود و صورتش تا نیمه با سبیلهای مجلل دریایی پوشیده شده بود، از حرفهای فوقالعاده لذت برده بود.
A tall bespectacled figure his face half concealed by a luxuriant walrus moustache, Perky had enjoyed an extraordinary career.
دهقانی در کنار آنها ایستاده است. پشت سر یک روشنفکر عینکی است.
او در اواسط تا اواخر دهه پنجاه زندگی اش، مردی با موهای خاکستری و عینکی با رفتاری سفت و بی خندان بود.
He was in his middle to late fifties, a gray-haired, bespectacled man with a stiff and unsmiling demeanor.
متأسفانه، رگ هولدزورث آنقدر رمانتیک می شود که رومئوی عینکی باید به شیوه های بدجنس و عجیب و غریب خود بازگردد.
Unfortunately Reg Holdsworth is getting a bit too romantic the bespectacled romeo should get back to his impish, eccentric ways.
four-eyed
چهار چشم
spectacled
عینکی
