breached
base info - اطلاعات اولیه
breached - نقض شده است
N/A - N/A
briːtʃ
UK :
briːtʃ
US :
family - خانواده
google image
description
-
توضیح
ماضی ساده و ماضی از رخنه
شکستن قانون، قول، توافق یا رابطه
ایجاد شکاف در دیوار یا حصار مخصوصاً برای حمله به کسی یا چیزی در پشت آن
synonyms
-
مترادف
contravened
نقض شد
violated
نقض شده است
broke
شکست
brake
ترمز
شکسته شده
infringed
نادیده گرفته شد
flouted
نافرمانی کرد
disobeyed
سرپیچی کرد
defied
تخطی کرد
transgressed
توهین شده
infracted
مورد معامله قرار گرفت
offended
تخطی علیه
fractured
مخالف رفت
traduced
بر خلاف رفته
transgressed against
نتوانست رعایت کند
went against
پرواز کرد در صورت
gone against
پرواز در صورت
نادیده گرفته شده است
موفق به رعایت نشدن
فراتر رفت
disregarded
تجاوز کرد
ignored
مرتکب تخلف شد
علیه
overstepped
بیهوده تنظیم شده است
trespassed
در مقابل لگد زد
مقاومت کرد
rebelled against
setted at naught
encroached
kicked against
resisted
