rested

base info - اطلاعات اولیه

rested - استراحت کرد

adjective - صفت

/ˈrestɪd/

UK :

/ˈrestɪd/

US :

family - خانواده
rest
باقی مانده
unrest
نا آرام
restlessness
بی قراری
restless
بی قرار
restful
آرام
restlessly
با آرامش
restfully
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [rested] در گوگل
description - توضیح
  • feeling healthier, stronger, or calmer because you have had time to relax


    احساس سالم‌تر، قوی‌تر یا آرام‌تر می‌کنید زیرا زمانی برای استراحت دارید

  • healthy and active after a period spent relaxing


    سالم و فعال پس از یک دوره استراحت

  • We came back from the trip feeling rested and full of energy.


    با آرامش و پر انرژی از سفر برگشتیم.

  • On the count of three you will awake from the trance feeling rested and refreshed.


    با شمارش سه، از خلسه بیدار خواهید شد و احساس آرامش و شادابی خواهید کرد.

  • Happiness, peace of mind and a rested body are essentially energized states.


    شادی، آرامش ذهن و بدن آرام اساساً حالت های پر انرژی هستند.

  • She hadn't slept, but she felt rested, calm, perfectly balanced.


    او نخوابیده بود، اما احساس آرامش، آرام و کاملاً متعادل می کرد.

example - مثال
  • I awoke feeling rested and refreshed.


    با احساس آرامش و سرحال بیدار شدم.

  • I came back from my trip to California feeling rested and rejuvenated.


    از سفرم به کالیفرنیا برگشتم و احساس آرامش و شادابی کردم.

synonyms - مترادف
  • reinvigorated


    تجدید قوا کرد

  • invigorated


    نیرومند شد

  • restored


    بازسازی شد

  • renewed


    تمدید شد

  • revitalisedUK


    revitalisedUK

  • revitalizedUS


    revitalizedUS

  • relaxed


    آرام

  • refreshed


    تازه شده

  • revived


    احیا شد

  • energetic


    پر انرژی

  • revivified


    هشدار

  • alert


    بهبود یافت

  • recovered


    تقویت شده است

  • strengthened


    خسته نشده

  • unfatigued


    خسته

  • untired


    تازه

  • unwearied


    مشتاق رفتن


  • زنده

  • raring to go


    فعال

  • lively


    قوی


  • اسپری

  • vigorous


    با شکوه

  • spry


    برش دهنده

  • sprightly


    جهنده

  • chipper


    حیاتی

  • bouncing


    روشن


  • بازسازی شده است


  • دم بوته ای

  • rehabilitated


    تیز

  • bushy-tailed


  • keen


antonyms - متضاد
  • exhausted


    خسته


  • خواب

  • fatigued


    تخلیه شده


  • مشتاق

  • wearied


    خرد شده

  • drained


    ضعیف شده است

  • enervated


    روحیه دادن

  • knackered


    بی حال

  • weakened


    خواب آلود

  • enervate


    تنبل

  • lethargic


    بی روح

  • sleepy


    ضعیف شده

  • weary


    بی جان

  • sluggish


    متلاشی شد

  • drowsy


    ضعیف

  • spiritless


    سوزناک

  • debilitated


    ضرب و شتم

  • lifeless


    بی اثر

  • shattered


    عقب مانده

  • listless


    بی انرژی


  • آهسته. تدریجی

  • torpid


    سست


  • inert


  • laggard


  • languorous


  • unenergetic



  • slumberous


  • lazy


  • languid


لغت پیشنهادی

bailee

لغت پیشنهادی

pavlovian

لغت پیشنهادی

guts