astonished
astonished - حیرت زده
adjective - صفت
UK :
US :
در مورد چیزی بسیار شگفت زده شده است
بسیار متعجب
بلیک متحیر شد و متوجه شد که به سمت دکتر در حال حرکت است.
صورت او حیرت زده است - خالی از حیرت.
آسیک متحیر شد، مخفیگاهش را پشت درخت فراموش کرد و پرید توی جاده.
در باز شد و او تلو تلو خورد، تقریباً افتاد، در آغوش برادر غیر روحانی حیرت زده.
An astonished officer found him still clinging grimly to the controls as he trundled along at a snail's pace.
یک افسر حیرت زده او را پیدا کرد که همچنان به شدت به کنترل ها چسبیده بود و با سرعت حلزونی در حال حرکت بود.
اینها سؤالات حیرت انگیزی است که وقتی برای اولین بار شعر را می خوانیم می پرسیم.
The helicopter landed before our astonished eyes.
هلیکوپتر جلوی چشمان حیرت زده ما فرود آمد.
پدر و مادرم از اخبار من شگفت زده نگاه کردند.
او کاملاً از بی ادبی او شگفت زده شد.
او شگفت زده به نظر می رسید (از اینکه) من هرگز به پاریس نرفته بودم.
او از اینکه فهمید در این مسابقه برنده شده است شگفت زده شد.
از دیدن میریام در آنجا متحیر شدم.
وقتی من اعلام کردم باردار هستم، شگفت زده شدند.
پزشکان از سرعت بهبودی او شگفت زده شدند.
astounded
حیرت زده
amazed
شگفت زده
stunned
شوکه شده
dumbfounded
مات و مبهوت
flabbergasted
مبهوت
shocked
بهت زده
stupefied
رعد و برق زده
dumbstruck
غافلگیر شدن
thunderstruck
گیج شده
بی حرف
staggered
بدون مزاحمت
awestruck
کف پوش شده
dazed
فلومکس شده
confounded
با هیبت
speechless
آگاپ
gobsmacked
نگران
bewildered
غرق شده
nonplussed
تکان داده شده است
dumfounded
awestricken
perplexed
floored
flummoxed
awed
agape
startled
aghast
disconcerted
bemused
overwhelmed
shaken
