amortized
amortized - مستهلک شده
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از مستهلک کردن
برای کاهش بدهی یا هزینه با پرداخت مبالغ منظم کوچک
to take a cost for example the cost of something bought for a business away from the amount of tax that is paid, in small amounts over a period of time
گرفتن هزینه، به عنوان مثال هزینه چیزی که برای یک کسب و کار خریداری شده است، به دور از میزان مالیات پرداخت شده، در مقادیر کم در یک دوره زمانی
They pay monthly loan payments based on a formula that amortizes the debt over 15 years, at 8 percent interest.
آنها پرداخت ماهانه وام را بر اساس فرمولی می پردازند که بدهی را طی 15 سال با بهره 8 درصد مستهلک می کند.
The economics of a show depend on the number of weeks over which the producer can amortize the start-up costs.
مقرون به صرفه بودن یک نمایش به تعداد هفته هایی بستگی دارد که تهیه کننده می تواند هزینه های راه اندازی را کاهش دهد.
ارزش ماشین آلات در طول عمر مفید تخمینی آن مستهلک می شود.
repaid
بازپرداخت شد
remunerated
پاداش گرفته است
paid off
نتیجه داد
paid back
برگرداندن پول
payed
پرداخت کرد
paid
پرداخت شده
settled
مستقر شده
paid up
پرداخت تا
anted up
مورچه
ponied up
تسویه حساب کرد
discharged
مرخص شد
met
ملاقات کرد
liquidated
منحل شد
squared
مربع
cleared
پاک شد
recompensed
جبران کرد
honoredUS
honoredUS
footed
پا
remitted
حواله شد
balanced
متعادل
ترک کردن
honouredUK
HonouredUK
reimbursed
بازپرداخت می شود
satisfied
راضی
stood
ایستاد
made good
خوب شد
sprung for
بهار برای
returned
بازگشت
redeemed
بازخرید شده است
eliminated
حذف شده است
quitted
استعفا داد
accrued
تعلق گرفته است
