begrudged
begrudged - بغض کرد
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از کینه توزی
احساس ناراحتی کنید زیرا کسی چیزی دارد که فکر می کنید لیاقتش را ندارد
از خرج کردن پول برای چیزی یا وقت گذاشتن برای انجام کاری احساس ناراحتی کنید
envied
حسادت کرد
resented
کینه توز
resent
آرزو شده
grudged
دلت را خورد
coveted
متفکر
دوست نداشتن
منفور
minded
اعتراض کرد
disliked
احساس ناراحتی کرد
hated
اخم کرد
objected to
احساس تلخی کرد
felt aggrieved about
کینه ای در دل داشت
felt aggrieved at
کینه در دل داشت
frowned at
احساس درد کرد
felt bitter about
دوست نداشت
نسبت به آن کینه داشت
felt bitter
احساسات سختی نسبت به
felt envious of
احساس حسادت کرد
harbored a grudge
احساسات سختی داشت
felt sore
علیه
توهین شده
not liked
توهین کرد
استثنا گرفته شده است
felt aggrieved
felt jealous of
had hard feelings
railed against
taken offence
took offence
gave
داد
داده شده