bizarrely

base info - اطلاعات اولیه

bizarrely - به طرز عجیبی

adverb - قید

/bɪˈzɑːrli/

UK :

/bɪˈzɑːli/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bizarrely] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • bizarrely dressed


    عجیب لباس پوشیده

  • Bizarrely, they released volume 2 first.


    به طرز عجیبی، اول جلد 2 را منتشر کردند.

  • She had been behaving bizarrely for a while.


    مدتی بود که رفتار عجیبی داشت.

  • A bizarrely dressed young man approached me.


    مرد جوانی با لباس عجیب به من نزدیک شد.

  • People seem bizarrely unconcerned by security.


    مردم به طرز عجیبی نگران امنیت نیستند.

  • Bizarrely, a lot of people agree with him.


    عجیب است که بسیاری از مردم با او موافق هستند.

synonyms - مترادف
  • unexpectedly


    بر خلاف انتظار

  • strangely


    به طرز عجیبی

  • unusually


    غیرعادی

  • oddly


    کنجکاو

  • curiously


    به طور غیرعادی

  • weirdly


    غیر عادی

  • uncannily


    غیر معمول

  • abnormally


    قابل توجه

  • atypically


    به طور غیر عادی

  • remarkably


    فوق العاده

  • anomalously


    غیر قابل توضیح

  • extraordinarily


    به طرز گیج کننده ای

  • inexplicably


    به طرز اسرار آمیزی

  • puzzlingly


    به طور مرموزی

  • mystifyingly


    گیج کننده

  • mysteriously


    شگفت آور

  • perplexingly


    غیر مشخصه

  • bafflingly


    غیر قابل پیش بینی

  • startlingly


    غیر طبیعی

  • uncharacteristically


    فک فرو ریختن

  • unpredictably


    به طور خاص

  • unnaturally


    به طرز شگفت انگیزی

  • jaw-droppingly


    عجیب و غریب

  • peculiarly


    به طرز شگفت آور

  • fantastically


    به طرز مسخره ای

  • uncommonly


    منحصر به فرد


  • queerly


  • astonishingly


  • ridiculously


  • uniquely


antonyms - متضاد

  • مثل همیشه


  • به طور معمول

  • ordinarily


    به طور منظم


  • معمولا

  • commonly


    بر حسب عادت

  • customarily


    به صورت متعارف


  • به طور سنتی

  • routinely


    آشنا

  • habitually


    به طور متوسط


  • به وضوح

  • conventionally


    دنیوی

  • traditionally


    غیر استثنایی

  • commonplacely


    غیر قابل توجه

  • familiarly


    به صورت کلیشه ای

  • averagely


    به صورت عروضی

  • plainly


    به طور استاندارد

  • mundanely


    به سادگی

  • unexceptionally


    بطور کلی

  • unremarkably


    مکررا

  • stereotypically


    اغلب

  • prosaically


    به طور عمده

  • standardly


    تاریخی


  • به طور طبیعی


  • به طور کلی


  • تقریبا همیشه



  • historically





لغت پیشنهادی

fluids

لغت پیشنهادی

aggravated

لغت پیشنهادی

violated