blazon
blazon - blazon
verb - فعل
UK :
US :
→ emblazon
→ نقش بسته
broadcast
پخش
اعلام
proclaim
عمومی انگلستان
publiciseUK
عمومی کردن ایالات متحده
publicizeUS
انتشار
قاصد
herald
پست
شیپور
trumpet
تبلیغات
advertise
تبلیغ کردن
advertize
برقراری ارتباط
فاش کردن
disclose
به اشتراک بگذارند
divulge
نشت
impart
را اعلام کند
leak
گزارش
promulgate
آشکار ساختن
انتقال. رساندن
هوا
transmit
اعلام کند
فریاد زدن
annunciate
آتش
blare
جشن گرفتن
blaze
گردش کند
توزیع کردن
circulate
اعلام کردن
فلاش
disseminate
enunciate
flash
conceal
پنهان کردن، پوشاندن
پوشش
انکار
پنهان شدن
withhold
خودداری کنید
suppress
سرکوب کردن
راز رو نگه دار
راز
نگاه داشتن
repress
خودداری
refrain
صدا در نیاوردن تا
hush up
بطری کردن
سرپوش گذاشتن
ساکت باش
ترشح کنند
secrete
جمع آوری
جمع آوری کنید
مبهم
obscure
خفه کردن
stifle
عقب نگه دارید
زیر پوشش نگه دارید
سانسور
ماسک
censor
گوش بده
مبدل کردن
عقب بایست
disguise
شنل
دلسرد کردن
cloak
صدمه
discourage