present participle of squint
فاعل فاعل از چشمک زدن
to partly close your eyes in order to see more clearly
تا حدی چشمان خود را ببندید تا واضح تر ببینید
If a person or an eye squints, the eye looks in a different direction to the other eye because of a weakness of the eye muscles
اگر فردی یا چشمی چروک شود، به دلیل ضعف عضلات چشم، چشم در جهتی متفاوت از چشم دیگر نگاه می کند.
The sun was shining straight in her eyes and made her squint.
خورشید مستقیم به چشمانش می تابد و باعث می شد که چشمانش را چروک کند.
Lili's left eye squinted slightly when she was tired.
وقتی لیلی خسته بود چشم چپش کمی خم شد.
suffering from strabismus
مبتلا به استرابیسم
having a squint
چشم داشتن
opening
افتتاح