gooey
gooey - خوشگل
adjective - صفت
UK :
US :
چسبناک و نرم
نشان دادن عشق خود به کسی به گونه ای که دیگران فکر می کنند احمقانه است
نرم و چسبناک
(از یک ماده) غلیظ و چسبنده
بچه ها باعث می شوند که او کاملاً بداخلاق شود.
Bars turned gooey as they slid underwater - then the youngsters slipped on them when they stood up to get out.
وقتی میلهها زیر آب میلغزیدند، تیرهتر میشدند - سپس وقتی بچهها برای بیرون آمدن ایستادند روی آنها لغزیدند.
ماشین طوری کار می کرد که انگار توی کارامل گیر کرده بود، چون ماشین گاهی مثل اسب است.
این آشفتگی لعنتی در پایان عصر با حوله پاک شد.
نوار مریخ به یک آشفتگی تلخ تبدیل می شود ... که طعمی کاملاً خوشمزه دارد.
گائو ما خودش را از شیبهای بداخلاق بیرون کشید.
لبخندی به من زد و بعد دستش را راحت کرد.
باران شدید مسیر را به آشفتگی تبدیل کرد.
gooey cakes
کیک های خوشگل
او برای آنها چند شیرینی خوشمزه دانمارکی خرید.
شکلات در گرما کاملاً تیره شده بود.
یک کیک خوشگل
a gooey dessert
یک دسر خوش طعم
sentimental
احساساتی
cloying
cloying
mawkish
مغرور
sloppy
درهم و برهم
slushy
لجن آلود
soppy
خیس
saccharine
ساخارین
schmaltzy
schmaltzy
sugary
قندی
syrupy
شربتی
corny
کورنی
drippy
قطره چکان
lovey-dovey
کبوتر دوست داشتنی
mushy
رومانتیک
مادلین
maudlin
فوق احساساتی
overemotional
بیش از حد احساساتی
over-sentimental
مریض
sickly
سوپ دار
soupy
ناز
cutesy
قلب و گل
hearts-and-flowers
یخ زده
icky
تویی
sappy
پنیری
twee
جعبه شکلات
cheesy
گلوله ذرت
chocolate-box
میوه ای
cornball
جدید
fruity
بیمار ساز
novelettish
sick-making
unsentimental
غیر عاطفی
سرد
undemonstrative
غیر نمایشی
impassive
بی عاطفه
stiff
سفت
unemotional
بی احساس
passionless
بی روح
dispassionate
مهار شده
stolid
غیر صمیمی
restrained
برداشته شد
رسمی
withdrawn
تضعیف
رزرو شده است
reticent
غیر ارتباطی
reserved
دور
uncommunicative
بی حرکت
aloof
بی پاسخ
unfeeling
چوبی
unmoved
بی محبت
unresponsive
موجود است
خون سرد
unloving
خودکفا
contained
غیر قابل پیش بینی
cold-blooded
هوشیار
self-contained
مخفیانه
unaffectionate
کم حرف
unforthcoming
محافظت می شود
sober
secretive
taciturn
guarded