acquiescence
acquiescence - رضایت
noun - اسم
UK :
US :
موافقت کلی با تحریم های سازمان ملل وجود داشت.
باید اعتراف کنم، رضایت شما مرا شگفت زده کرد.
بهترین چیزی که می توان به آن امیدوار بود، رضایت اکثریت حزب با کینه است.
نمایشنامه در مورد رضایت در برابر شیطان است.
قانون پیشنهادی از حمایت یا حداقل موافقت شاه برخوردار بود.
این به معنای رضایت او، حداقل رضایت او بود.
من از موافقت او با / در برنامه شگفت زده شدم.
سرش را به نشانه رضایت تکان داد.
compliance
انطباق
submission
ارسال
compliancy
احترام
deference
اطاعت
obedience
تسلیم شدن
yielding
اقامت
abidance
امتیاز
concession
مطابق
conforming
مطابقت
conformity
تسلیم بودن
submissiveness
پذیرش - پذیرفته شدن
acceptance
تبعیت
accordance
مناقصه پذیری
adherence
پذیرفتن
biddability
مطیع بودن
conceding
تعظیم
docility
رضایت
surrender
توافق
bowing
استعفا
complaisance
توجه
concord
رنج
relenting
تاثیر پذیری
resignation
چکش خواری
غار در
sufferance
غارنوردی در
impressionability
توافق اکراه
malleability
giving in
cave in
caving in
reluctant agreement
defiance
سرپیچی
disobedience
نافرمانی
intractability
حل نشدنی
recalcitrance
سرکشی
refusal
امتناع
denial
انکار
disagreement
اختلاف نظر
dissent
مخالفت
مبارزه کردن
insubordination
عدم انطباق
nonconformity
شورش
rebellion
مقاومت
وتو
veto
بی توجهی
disregard
بی ناموسی آمریکا
dishonorUS
dishonourUK
dishonourUK
بی احترامی
rebelliousness
تحقیر
disrespect
آلودگی
disdain
مزاحم بودن
contumacy
نسوز
obstreperousness
بالکی
noncompliance
خودسری
refractoriness
نامردی
contrariness
غیرقابل حل بودن
balkiness
اراده
waywardness
frowardness
intractableness
willfulness
rebelling
