assailed

base info - اطلاعات اولیه

assailed - مورد حمله قرار گرفت

N/A - N/A

əˈseɪl

UK :

əˈseɪl

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [assailed] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The victim had been assailed with repeated blows to the head and body.


    مقتول با ضربات مکرر به سر و بدن مورد حمله قرار گرفته بود.

  • He was assailed with insults and abuse as he left the court.


    او هنگام خروج از دادگاه با توهین و توهین مورد حمله قرار گرفت.

  • to be assailed by doubts/fears/problems


    مورد هجوم شک ها/ترس ها/مشکلات قرار گرفتن

synonyms - مترادف
  • attacked


    حمله کرد

  • assaulted


    مورد حمله قرار گرفته است

  • beset


    گرفتار

  • charged


    متهم

  • rushed


    عجله کرد

  • stormed


    طوفان کرد

  • belaboredUS


    belaboredUS

  • belabouredUK


    belabouredUK

  • accosted


    متعارف شده است

  • besieged


    محاصره شده است

  • turned on


    روشن شد

  • invaded


    یورش برد

  • raided


    رخ داد

  • struck


    زده

  • stricken


    سطل زباله

  • trashed


    بوش زده

  • bushwhacked


    مورد اعتراض

  • impugned


    پرید

  • jumped


    مورد بدرفتاری قرار گرفته است

  • maltreated


    بیمار شده

  • sicced


    برق زد

  • blitzed


    منهدم شد

  • busted


    مواجه شده

  • encountered


    دزدیده شده

  • mugged


    تنظیم بر

  • pounced on


    کتک زدن


  • کتک خورده


  • تنظیم کردن

  • beaten up


    تنظیم کنید



antonyms - متضاد
  • helped


    کمک کرد

  • aided


    پشتیبانی

  • assisted


    تشویق شده است

  • supported


    بیشتر شد

  • abetted


    دست دراز کرد

  • furthered


    تکیه زده

  • lent a hand


    راحت شد

  • propped


    خدمت کرده است

  • relieved


    ایستاد

  • served


    تایید کرد

  • stood by


    حمایت کرد

  • upheld


    به هم خورده

  • advocated


    شفاعت کرد

  • bucked up


    تحت حمایت ایالات متحده

  • helped out


    پف کرده

  • interceded


    دور تجمع کردند

  • patronizedUS


    ریشه برای

  • puffed


    دیدم

  • rallied round


    گیر کرده برای

  • rooted for


    برای

  • saw through


    تمایل داشت

  • stuck up for


    جای داده شده است

  • stumped for


    بالیهو

  • tended


    دوست شد

  • accommodated


    مراقبت برای

  • ballyhooed


    تشویق کرد

  • befriended


    جسور شده

  • cared for


    تشویق شد

  • cheered


  • emboldened


  • encouraged


لغت پیشنهادی

acquit

لغت پیشنهادی

syndicate

لغت پیشنهادی

island