battling
battling - مبارزه کردن
N/A - N/A
UK :
US :
پلیس به مدت سه روز با ساکنان این قسمت از شهر درگیر شد.
سالها این دو کشور بر سر قلمرو جنگیدند.
او برای به دست آوردن شغل باید با تعصبات مبارزه می کرد.
والدین او برای حق مشارکت در تصمیم گیری مبارزه کردند.
ما با عناصر جنگیدیم تا سقف را درست کنیم.
in contention
در مناقشه
challenging
چالش برانگیز
competing
رقابت
contending
متخاصم
contesting
مسابقه دادن
striving
تلاش
struggling
در حال مبارزه
vying
رقابت کردن
دعوا کردن
grappling
دست و پنجه نرم کردن
در رقابت
tussling
درگیری
warring
اون بالا
در حال اجرا
با فریاد وارد
مبارزه با
clashing
قراضه کردن
combatting
شاخ های قفل کننده
combating
درگیر کننده
wrangling
هجوم بردن
scrapping
مخالف
locking horns
عبور از شمشیرها
engaging
بر عهده گرفتن
brawling
مواجه شدن با
feuding
کشتی
attacking
opposing
crossing swords
taking on
confronting
wrestling
peaceable
صلح آمیز
nonaggressive
غیر تهاجمی
nonbelligerent
غیر متخاصم
pacific
صلح جو
peaceful
بی مبارزه
unbelligerent
بی ادعا
uncombative
قابل قبول
uncontentious
اسان گیر
agreeable
دوستانه
easygoing
آشتی جویانه
بی جنگ
conciliatory
دیپلماتیک
unwarlike
ارام
diplomatic
طعنه آمیز
placid
خوب
irenic
کبوتر
صلح طلب
amicable
ملایم
dovish
غیر جنگی
pacifistic
غیر جنگ طلب
gentle
بدون درگیری
non-aggressive
غیر خشونت آمیز
non-combative
صلح دوست
non-belligerent
نوع
conflict-free
هماهنگ کردن ایالات متحده
non-violent
هماهنگ کردن انگلستان
peace-loving
harmonizingUS
nonwarlike
harmonisingUK