bauble

base info - اطلاعات اولیه

bauble - بابل

noun - اسم

/ˈbɔːbl/

UK :

/ˈbɔːbl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bauble] در گوگل
description - توضیح
  • a cheap piece of jewellery


    یک جواهر ارزان قیمت

  • a brightly coloured decoration that looks like a ball and is used to decorate a Christmas tree


    دکوراسیونی با رنگ روشن که شبیه توپ است و برای تزئین درخت کریسمس استفاده می شود

  • a piece of bright but cheap jewellery


    یک تکه جواهرات روشن اما ارزان

  • a ball-shaped Christmas decoration for hanging on a tree


    یک تزئین کریسمس توپی شکل برای آویزان کردن روی درخت

  • They're born to be automatons, consumed by baubles and gimmicks.


    آنها به دنیا آمده‌اند تا ماشین‌های خودکاری باشند که توسط اسباب بازی‌ها و حیله‌ها مصرف می‌شوند.

  • The jury box is set off by a walnut rail and descending baubles, round spheres of beautifully grained wood.


    جعبه هیئت منصفه با یک ریل گردویی و بابل‌های نزولی، کره‌های گرد از چوب دانه‌بندی زیبا به راه می‌افتد.

  • Some like becoming High Sheriff of Somerset, were trouble-free baubles.


    برخی، مانند تبدیل شدن به کلانتر عالی سامرست، بابل های بی دردسر بودند.

  • A bag of red wool was produced from a work basket and the looped baubles glittered on the tree.


    یک کیسه پشم قرمز از یک سبد کار تولید می‌شد و بابل‌های حلقه‌دار روی درخت می‌درخشیدند.

  • Who knew when she might collapse in a heap of baubles and bangles?


    چه کسی می‌دانست که چه زمانی ممکن است در انبوهی از چوب دستی‌ها و النگوها سقوط کند؟

  • This sumptuous bauble, appropriately named the Tor Abbey Jewel, was doubtless made for a wealthy patron.


    این گلدسته مجلل که به درستی جواهر ابی Tor نامیده می شود، بدون شک برای یک حامی ثروتمند ساخته شده است.

  • The jewels, the diamonds, the baubles you're so fond of?


    جواهرات، الماس‌ها، جواهراتی که خیلی به آنها علاقه دارید؟

example - مثال
  • It was a $50 000 antique diamond ring—not a mere ‘bauble’ as the judge said.


    این یک حلقه الماس عتیقه 50000 دلاری بود - آن طور که قاضی گفت یک «بابل» صرف نبود.

synonyms - مترادف
  • trinket


    ریزه کاری

  • gewgaw


    gewgaw

  • gimcrack


    گیم کرک

  • kickshaw


    کیکشا

  • bibelot


    bibelot

  • novelty


    تازگی

  • curio


    کنجکاوی

  • gaud


    گاود

  • tchotchke


    چوچکه

  • curiosity


    خوش دستی

  • knickknack


    زینت

  • ornament


    زینتی

  • ornamental


    چیز جزیی

  • trifle


    اسباب بازی

  • toy


    دوداد

  • doodad


    چی نیست

  • whatnot


    دوده

  • doodah


    گگو

  • geegaw


    باگاتل

  • bagatelle


    لقب

  • nicknack


    پوشه

  • folderol


    بازیچه

  • plaything


    تتسکه

  • tsatske


    در زیر

  • furbelow


    دووبری

  • doobry


    حقه

  • gimmick


    تزیین

  • decoration


    بیژو

  • bijou


    فرفری

  • frippery


    ناقص

  • knick-knack


antonyms - متضاد
  • normality


    عادی بودن

لغت پیشنهادی

prohibition

لغت پیشنهادی

privacy

لغت پیشنهادی

policeman