bayonet

base info - اطلاعات اولیه

bayonet - سرنیزه

noun - اسم

/ˈbeɪənət/

UK :

/ˈbeɪənət/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bayonet] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • troops with fixed bayonets


    سربازان با سرنیزه های ثابت

  • He viciously bayoneted the straw dummy.


    او با شرارت به آدمک نی سرنیزه زد.

  • In training we learned to bayonet a straw dummy.


    در آموزش، سرنیزه کردن یک آدمک نی را یاد گرفتیم.

synonyms - مترادف
  • stab


    چاقو زدن


  • چاقو

  • pierce


    سوراخ کردن

  • spear


    نیزه

  • impale


    چوب بست

  • cut


    برش

  • slash


    بریده بریده

  • spike


    سنبله


  • چوب

  • gore


    گول زدن

  • transfix


    انتقال دادن


  • زخم

  • gash


    گاز گرفتن

  • lacerate


    پارگی

  • prick


    نیش زدن

  • puncture


    پنچر شدن


  • رفتن

  • lance


    ضربه زدن

  • jab


    سیخ

  • skewer


    تف انداختن

  • spit


    هارپون

  • harpoon


    تراوش

  • transpierce


    نوک زدن

  • perforate


    رنگ صورتی

  • peck


    انتخاب


  • نفوذ کند


  • رانش

  • penetrate


    گوژ

  • thrust


    مشت زدن

  • gouge


  • punch


antonyms - متضاد
  • aid


    کمک


  • کمک کند

  • cure


    درمان

  • heal


    شفا دادن


  • افزایش دادن


  • بالا آمدن


  • متحد کردن

  • unite


لغت پیشنهادی

contended

لغت پیشنهادی

abort

لغت پیشنهادی

abase