butchered
butchered - قصابی شده
N/A - N/A
UK :
US :
ماضی ساده و ماضی از قصاب
برای کشتن یا بریدن حیوانی برای گوشت
کشتن مردم به شیوه ای بسیار خشونت آمیز یا در تعداد زیاد
با انجام دادن یا برخورد بسیار بد با آن چیزی را به طور کامل خراب کردن
او خوک پرورش می دهد و گوشت خود را قصاب می کند.
اینجاست که کشاورزان دام های خود را برای قصابی آورده اند.
کامیون جوجه های تازه قصابی را حمل می کرد.
او هزاران نفر را قصابی کرد.
غیرنظامیان غیرمسلح توسط نیروهای اشغالگر قصابی می شوند.
او شکایت کرد که فیلمنامه نویسان تلویزیون داستان او را قصابی کرده اند.
طاقت شنیدن سرود ملی مان را نداشتم که اینطور قصابی شود.
slaughtered
سلاخی شده
prepared
آماده شده
carved
حکاکی شده
corve
کرور
carven
کنده کاری شده
dressed
لباس پوشیده
drest
لباس پوشیدن
jointed
مفصل شده
cleaned
تمیز کرد
برش
قطع کردن
carved up
حک شده
sliced up
تکه تکه شده
severed
قطع شده است
segmented
بخش بندی شده است
sundered
جدا شده
divided
تقسیم شده
dismembered
تکه تکه شد
dissected
تشریح شد
chopped up
خرد شده
created
ایجاد شده
built
ساخته شده
constructed
ساخته شده است
forged
جعلی
made
تولید شده
produced
به فعلیت رسید
actualized
ساختگی
concocted
تشکیل شده است
constituted
برپا شده است
erected
به وجود آورده است
به وقوع پیوست
catalyzedUS
باعث می شود
catalyzedUS
مؤثر واقع شده است
افزایش داد
coined
تولید شده است
effectuated
نشات گرفته
catalysedUK
generated
انجام داد
originated
رفت
catalysedUK
ضربه خورد
did
به هم زدند
got going
از کار انداختن
knocked off
ساخته
knocked together
moldedUS
knocked up
قالب گیری انگلستان
manufactured
سنتز انگلستان
moldedUS
سنتز ایالات متحده
mouldedUK
synthesisedUK
synthesizedUS