throes

base info - اطلاعات اولیه

throes - درد

noun - اسم

/θrəʊz/

UK :

/θrəʊz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [throes] در گوگل
description - توضیح
  • experiencing or doing something that is difficult unpleasant, or painful


    تجربه یا انجام کاری که دشوار، ناخوشایند یا دردناک است

  • difficulties or pain


    مشکلات یا درد

  • The Jet Ranger arced upwards, a big prehistoric pterodactyl lurching blindly in its death throes.


    جت رنجر به سمت بالا حرکت کرد، یک پتروداکتیل بزرگ ماقبل تاریخ کورکورانه در غم مرگ خود غوطه ور بود.

  • The rouble zone is in its death throes.


    منطقه روبل در بحران مرگ است.

  • The other prime mover was that the slump is now in its dying throes.


    محرک اصلی دیگر این بود که رکود اکنون در تنگنای رو به پایان خود است.

  • She pitches her proposition in the throes of passionate lovemaking.


    او پیشنهاد خود را در هجوم عشق ورزی پرشور مطرح می کند.

  • His large manufacturing company was in the throes of hard times.


    شرکت بزرگ تولیدی او در روزهای سختی بود.

  • Were we in the throes of a natural disaster?


    آیا ما در تنگنای یک بلای طبیعی بودیم؟

example - مثال
  • The creature went into its death throes.


    این موجود در تنگنای مرگ فرو رفت.

  • The country was in the throes of revolutionary change.


    کشور در تنگنای تغییرات انقلابی بود.

  • We’re in the throes of moving to a new office so the place is in chaos at the moment.


    ما در تنگنای انتقال به یک دفتر جدید هستیم، بنابراین مکان در حال حاضر در هرج و مرج است.

  • The country is presently in the throes of the worst recession since the Second World War.


    این کشور در حال حاضر در بدترین رکود اقتصادی از زمان جنگ جهانی دوم به سر می برد.

  • He's in the throes of a mid-life crisis that makes him pretty hard to live with.


    او در یک بحران میانسالی است که زندگی با او را بسیار سخت می کند.

  • He was in the throes of despair after losing his job.


    او پس از از دست دادن شغل خود در تنگنای ناامیدی قرار گرفت.

synonyms - مترادف
  • torment


    عذاب


  • درد

  • torture


    شکنجه

  • suffering


    رنج کشیدن

  • distress


    پریشانی

  • anguish


    غم و اندوه

  • agony


    درد و رنج

  • excruciation


    سختی

  • pangs


    پاراکسیسم

  • travail


    دردها

  • hardship


    تقلا

  • paroxysm


    دلتنگی ها

  • pains


    درد دل


  • ناراحتی

  • sorrow


    اضطراب

  • dolours


    درد می کند

  • heartache


    دل شکستن

  • grief


    شکنجه ها

  • unhappiness


    dolors

  • angst


    قفسه ها

  • hurts


    وای

  • heartbreak


    دردسرها

  • excruciations


    ناامیدی

  • dolors


    مصیبت ها

  • racks


    بدبختی

  • woe


  • travails



  • despair


  • tribulations


  • misery


antonyms - متضاد

  • صلح

  • calm


    آرام


  • ساکت

  • peacefulness


    آرامش

  • solace


    محتوا

  • calmness


    قناعت


  • آرامش ایالات متحده

  • contentment


    آرامش انگلستان

  • placidity


    شادی

  • serenity


    هارمونی

  • tranquilityUS


  • tranquillityUK


  • happiness


  • harmony


لغت پیشنهادی

apartment

لغت پیشنهادی

officer

لغت پیشنهادی

bowdlerized